loading...
none
anonymous بازدید : 81 سه شنبه 16 دی 1399 نظرات (0)

 

سوژه ای که برای این هفته انتخاب کردیم ، یک سرقته ! یک سرقت هنری و راستش نه فقط یک سرقت که باید گفت مشهورترین سرقت هنری در طول تاریخ ! درسته ! سرقت مونالیزا از موزه ی لوور فرانسه.


امروز میخوایم در راستای سناریوی جدیدمون ، اتاق فرار OCEAN’S SIX  در مجموعه اسکیپ کیوب ، که در رابطه با سرقت یک الماس از یک کلکسیونر ایتالیایی است و با ایده گرفتن از سری فیلم های OCEAN’S ELEVEN  ساخته شده بنویسیم.

قبل از هر چیز اجازه بدید از این تابلو براتون بگیم.


این تابلو همونطور که میدونید توسط لئوناردو داوینچی نقاشی شده و شاید اسماً این نقاشی ۴ سال زمان برده، اما در واقعیت داوینچی کماکان اعتقادی به پایان کارش نداشته و در آخرین سال زندگیش ۱۵۱۹ کماکان مشغول اصلاح و یا تکمیل این اثر هنریش بوده.


در سال ۱۵۰۳ یک از اشراف زاده های فلورانس در ایتالیا به نام فرانسیسکو بارتولومئو به داوینچی سفارش نقاشی همسر سوم خودش رو ،‌ به نام لیزا آنتونیو ماریا می ده. بعد از ۴ سال آنچه در ظاهر نقاشی پایان یافته ی مونالیزاست رو به فرانسیسکو نشون می ده و جالبیش اینجاست که کار رو اما به اون نمی فروشه ! اگر ایران بود حتماً قضیه ناموسی می شد و همونجا طرف دخل داوینچی رو میاورد. اما به هر جهت داوینچی فلورانس رو ترک میکنه و نقاشی رو با خودش به فرانسه می بره.


در رابطه با اینکه واقعاً چرا نقاشی رو تحویل فرانسیسکو نمیده نظرهای مختلفی وجود داره ،‌اینکه واقعاً داوینچی معتقد بوده هنوز کارش روی نقاشی تموم نشده و خوب اتفاقاً همونطور که گفتیم در سال ۱۵۱۹ باز روی اون کار می کنه. یا اینکه به نحوی یا عاشق مونالیزا بوده و یا حداقل عاشق آنچه از مونالیزا خلق کرده بوده شده. به هر حال در نهایت این تابلو توسط خود داوینچی در سال ۱۵۱۶ به پادشاه وقت فرانسه فروخته میشه. و بعد ها خیلی تو فرانسه ازین شهر به اون شهر جابجا می شه تا اینکه نهایتاً موزه ی لوور پاریس رو به عنوان خانه ی خودش انتخاب میکنه. آنچه این نقاشی مونالیزا رو از دیگر اثرهای داوینچی متمایز می کنه ، به جهت تکنیک فوق العاده ی سایه روشن نیست که داوینچی در شاهکارش استفاده کرده، اما باور کنید، آنچه شما از این تابلو می دونید و اون رو به عنوان مشهورترین اثر هنری دنیا  می شناسید ، هیییچ ربطی به داوینچی و یا هنر داوینچی نداره ! قیمت تابلو هم همینطور ! این همه کارهای دیگه ی هنری در همان دوره ی رنسانس وجود داره که تا همین ۱۰۰ سال پیش بمراتب از مونالیزا گرونتر و با ارزشتر بودن. پس داستان چیه ؟ ما اینجاییم که همین رو براتون بازگو کنیم.

 

در سال ۱۹۱۱ ، در یک روز دوشنبه، ۲۱ آگوست ، موزه ی لوور با یک فاجعه روبرو می شه ! تابلوی مونالیزا یا در زبان فرانسوی لا ژکوند ( لبخند ژکوند ) سر جای خودش نیست ! همین کافیه تا غرور ملی یک کشور به اسم فرانسه زیر سؤال بره و تماما دنیا اون رو به عنوان بهترین سوژه ی روز روزنامه و رسانه ها انتخاب کنن ! بله ! شهرت این تابلو به همین سرقت بر می گرده و بس ! هر چه بیشتر این پرونده به طول انجامید ، به شهرت این اثر هم افزوده شد. همین ! درست مثل اونچه حالا در هنر روز دنیا و موزه ها خط مشی و الگو قرار گرفته شده و ارزش هنر رو نه خود هنر که داستانش و هرچه رسانه ای شدن داستانش تعیین می کنه. مثال بارزش اثر دختر با بالون از آثار بنکسی که در سال ۲۰۱۸ برای رسانه ای شدن هرچه بیشتر اثر، توسط خود هنرمند در جلوی چشم حضار ریش ریش می شه و نابود می شه ! البته یک کپی از کار بوده. بگذریم ! ما اینجا نیستیم که صنعت هنر رو بازبینی کنیم و نقد کنیم و صرفاً قصد داریم تا این داستان رو برای شما بازگو کنیم.

 

روزهای دوشنبه ، موزه ی لوور مثل تمام موزه های دیگه برای عموم تعطیل بوده. هرچند اگر تعطیل هم نبود ابداً فکر نکنید که مثل حالا سالانه بیش از ده میلیون بازدید کننده داشته. اون موقع موزه ها به مراتب خلوت تر بودن و به همین جهت از سیستم های امنیتی و نیروهای محافظ خیلی چیپ و غیرحرفه ای برخوردار بودن. طوری که اصولاً نیروهای محافظش رو افراد مستمری بگیر و یا بازنشسته ها تشکیل می دادن و اصولاً بهترین شغل برای چرت زدن بوده. به هر حال اولین بار در ساعت ۸:۳۵ صبح ، مدیر تعمیرات آقای پیکه متوجه میشه که تابلو سر جای خودش نیست. واکنشش چیه ؟ هیچی ... به مسیر خودش ادامه میده. پیش خودش تصور می کنه حتماً برای عکاسی به استودیو برده شده. اما کسی که پیگیر عدم حضور این تابلو می شه ، آقای لوئی برود ، نقاش برجسته ی اون روزها بوده که شهرتش به خاطر کپی از روی کارهای مطرح  و برجسته برای توریست ها بوده و از قضا در اون بازه مشغول کپی از روی نقاشی مونالیزا بوده. این آقا که در عدم حضور تابلو کارش پیش نمی رفته ، پیگیر میشه و وقتی نگهبان خواب آلو به زور لوئی به استودیو عکاسی می ره ، تازه دوزاری دوستان می افته که اوه اوه ! چه گلی کاشتن!

از اونجایی که روحیه ی خوب و ریلکسی داشتن ، باز خوشبینانه تصور می کنن که شاید کار هنوز داخل موزه باشه ، پس مشغول گشتن در موزه میشن تا اینکه در راه پله ی بخش خدمات، با قاب و شیشه ی خالی اثر روبرو میشن ! دیگه میتونستن مطمئن باشن که خواب نمیبینن و باید مسئولین بالارتبه تر و پلیس رو در جریان قرار بدن.

دولت و پلیس فرانسه برای این پرونده ، کارآگاه لوئی لوپن رو انتخاب می کنه. مشهورترین کارآگاه نه فقط کشور که جهان ، که به نحوی برای خودش شرلوک هولمز اون دوره بوده. آقای هلمز با وارد عمل شدن هر چند بیش از ۲۴ ساعت دیر به محل سرقت می رسه ، با این حال خیلی زود اسناد و مدارک خوبی رو بدست میاره. اول اینکه با بازپرسی از کارکنان موزه به زمان تقریبی سرقت پی میبره. زمان سرقت چیزی بین ۷:۳۰ تا ۸:۳۵ صبحگاه بوده ، زمانی که برای اولین بار، همان آقای پیکه متوجه عدم حضور تابلو میشه. از طرفی با آنچه یکی از کارکنان بخش تاسیسات مطرح می کنه، همان روز صبح ، فردی رو روی پله های کنار در خروجی، نزدیک به همان جایی که قاب خالی تابلو پیدا شده بوده، با دستگیره ی شکسته ی در می بینه. اما چون در قفل بوده حساسیتی نشون نمی ده و میگذره ! یعنی انقدر نیروها بیخیال بودن ! آنچه در مرحله ی بعد کارآگاه لوپن سراغش میره ، قاب و شیشه ی خالی تابلو بوده. در اون روزگار پزشک قانونی تازه به دست آور اثر انگشت رسیده بود و از اونجایی که لوپن کارآگاه بروزی بوده ، خیلی سریع بر روی قاب به دنبال اثر انگشت می گرده . چرا که این موضوع هنوز رسانه ای نشده بود و هنوز استفاده از دستکش در بین سارقین جا نیوفتاده بود. اتفاقاً خیلی ساده اثر انگشتی روی شیشه پیدا میشه! این یعنی آقای لوپن تا یک قدمی دستگیری مجرم پیشرفته بوده ! در بانک اطلاعاتی پلیس فرانسه ، هفتصد و پنجاه هزار مورد اثر انگشت وجود داشت و در اون روز تنها راه، بازبینی دستی و تک تک موارد بود. آنچه کار رو سخت تر می کرد، این بود که برعکس اثر انگشت روی اسلحه و دیگر آلت های قتاله ، نمی شد گفت اثر انگشتی که روی شیشه رویت شده، دقیقا می تونه مربوط به کدام انگشت باشه و ازین رو هر یک از هفتصد و پنجاه هزار مورد، می بایست برای هر انگشت جداگانه و هر یک ده مرتبه بازبینی و بررسی می شدند ! این می تونست روند پرونده رو خیلی خیلی کند کنه و با توجه به اینکه آبروی فرانسه در میون بود، اصلاً به تنهایی گزینه ی مناسبی نبود. پس لوپن می بایست سعی می کرد به گروه محدودتری برای بررسی اثرهای انگشت می رسید.

آنچه لوپن رو تشویق به محدود کردن این تعداد میکرد، نحوه ی برش دقیق و بی خطایی بود که در قاب خالی و برای جداسازی تابلو انجام شده بود. این ثابت می کرد فرد سارق فردی مسلط و احتمالاً از گروه سارقین ماهر بین المللی آثار هنری باشه. در این بین لوپن یک آزمایش ایده آل رو هم در محل جرم جام داد، تابلویی مشابه رو به ۴ قلاب جایگاه تابلوی مونالیزا آویزون میکنه و از همکاران پلیسش میخواد که تابلو رو از دیوار بردارن. این کار با حضور دو نفر، بیش از ۵ دقیقه زمان میبره ! اما همین کار مشابه رو از یکی از نیروی خود موزه میخواد که انجام بده و تابلو در کسری از ثانیه از دیوار جدا میشه. پس یک دسته ی جدید به گزینه های لوپن اضافه میشه ! نیروهای حال حاضر و یا هر که در گذشته با این موزه همکاری داشته و می تونسته این قلق رو بلد باشه.

در مرحله ی اول از ۲۵۶ کارمند موزه اثر انگشت گرفته می شه و بررسی صورت می گیره. نتیجه کماکان منفیه. گروه دوم گروهیست که با موزه جداگانه ، یا در گذشته همکاری داشته. یکی از این موارد ، کارگاه گوبیر بود که برای موزه قاب با شیشه های محافظ می ساخت. پس از ۵ نیروی این کارگاه خواسته می شه تا برای بازپرسی و گرفتن اثر انگشت به پلیس مراجعه کنن. تمامی اعضای کارگاه پیروی می کنن غیر از یک نفر. وینچنزو پروجیا. این واکنش مشکوک باعث می شه تا کارآگاه لوپن بدون فوت وقت به بررسی سوابق این فرد بپردازه. وینچنزو یک کارگر مهاجر ایتالیاییست که بدون تحصیلات و فقیره و از قضا سابقه ی کیفری هم دو مورد داره. آخریش چاقو کشیدن روی یک روسپی بوده که بخاطرش ۸ روز زندانی هم شده. نتیجه ای که کارآگاه لوپن می گیره اما منفیه ! از دید او این سرقت ابداً وجهه ی مادی نداشته و سارق از دید لوپن می بایست فردی پیشاپیش ثروتمند ، با فرهنگ و از طبقه ی بالای جامعه باشه و نه یک مهاجر بی سواد و بدبخت و کارگری دونپایه.

به هر جهت به خاطر اینکه این پرونده بزرگتر از این حرفهاست و لوپن باید به دولتت فرانسه هم پاسخگو باشه ، نه خودش که یک کارآگاه دونپایه و درخور مضنونش، و برای بازپرسی از وینچنزو به محل سکونتش می فرسته.

کارآگاه وارد یک اتاق با ۱۲ متر مربع مساحت می شه. یک تخت، یک میز و دو صندلی. وینچنزو با حداقل داشته اش، از او پذیرایی می کنه، به سؤالات پیش پا افتاده ی او جوابهای پیش پا افتاده تر می ده ، کارآگاه منزل که چه عرض می شه کرد ، اون دخمه رو یک بازرسی کلی و ساده می کنه و همونطور که ازش انتظار می رفته دست خالی به نزد لوپن بر می گرده.

حالا دو هفته از ماجرا می گذره. افتخار فرانسه خدشه دار شده و کماکان بزرگترین کارآگاه روز دنیا پاسخی برای اینکه چه کسی و چگونه این سرقت رو مرتکب شده نداره. مصاحبه نکردن لوپن با روزنامه ها ، خود بیشتر باعث می شد تا روزنامه ها و رسانه ها از خلاقیت و تخیل خودشون بهره ببرن و این داستان سرقت رو مدام جذابتر ، پیچیده تر و مهیجتر جلوه بدن. و نهایتاً ازونجایی که برداشت می شد مسئولین دولتی و پلیس دستشون به جایی نمی رسه ،‌روزنامه ها خودشون وارد عمل شدن و برای پیدا کردن این اثر هنری جایزه تعریف کردن. جایزه ای به ارزش پنجاه  هزار فرانک! چیزی بیش از یک میلیون پوند امروز !

این جوایز و تیتر روزنامه ها بودن که روز به روز به ارزش این تابلو و منالیزا می افزودن ! برای اینکه باور کنید این تابلو تا قبل از این واقعه این چنین ارزشی نداشت و این اندازه شناخته شده نبود، می شه به تیتر و عکس روزنامه ی واشینگتن پست اشاره کرد که درش از تصویر دیگری به اشتباه به جای منالیزا استفاده شده بود ! فکر کنید ! کسی امروز ندونه منالیزا چه ریختیه ؟! محاله !

به هر حال این پرونده ها برای پلیس و پیشبرد پرونده هم چندان بلا استفاده نبود و این تیتر و جوایز پلیس رو به مضنون جدیدی رسوند ! و اون کسی نیست جز پابلو پیکاسو ! پابلو هم مهاجر بود و هم با تمام آنچه لوپن از سارق در ذهنش تداعی کرده بود همخوانی داشت. از قضا در تفتیش منزل پیکاسو هم دو مجسمه از مجسمه های ایبریایی از متعلقات موزه ی لوور پیدا شد و پیکاسو هم نهایتاً به نقش خود در سرقت این تابلوها اعتراف کرد. او از این مجسمه ها اثری با نام دوشیزگان آوینیون در سال ۱۹۰۷ خلق کرده بود که از اولین آثار هنر مدرن محسوب می شد و از طرفی می شه به یکی از جملات مشهور او اشاره کرد که همواره می گفت : “ هنرمند بد کپی می کنه و هنرمند خوب سرقت ! “  احتمالاً دقیقاً منظورش همین بوده.

به هر حال آنچه اون روزها پلیس به دنبالش بود منالیزا بود و نه مجسمه ها و پیکاسو بعد از چند روز بازداشت نهایتاً آزاد شد.

حالا ماه ها از سرقت گذشته بود ، مردم و روزنامه ها حوصله شان سر رفته بود و سوژه های جدیدتری رو دنبال می کردن. سوژه هایی مثل غرق شدن کشتی تایتانیک در آپریل ۱۹۱۲ دیگه مراتب جذابتر از این آبروریزی فرانسه و پلیس و کارآگاهش بود . پس پرونده هم به حالت تعلیق دراومد. کارآگاه لوپن در ۱۹۱۳ بازنشسته شد و مجبور شد کار حرفه ای خودش رو به تلخترین شکل ممکن رک کنه ! همه تقریباً این زن و این اثر داوینچی رو از خاطر برده بودن که در دسامبر سال ۱۹۱۳ ، یعنی ۲۸ ماه بعد از سرقت ، یک دلال آثار هنری بنام آلفردو جرین ، در فلورانس ایتالیا نامه ای دریافت می کنه. نامه ای به زبان ایتالیایی و مبدأ اما فرانسه. نویسنده ی نامه خودش رو لئونارد وی ( برداشتی از لئوناردو داوینچی ) معرفی می کنه و مدعی می شه تابلوی منالیزا رو در اختیار داره و حاضره با تخفیف و به قیمت پانصدهزار لیر معادل نیم میلیون پوند امروز به آلفردو بفروشه. چرا آلفردو اما ؟ در نامه قید می شه که چون شما ایتالیایی هستید و این اثر باید به خونه خودش برگرده !

آلفردو کمی تأمل می کنه ، چرا که در همین مدت ۳ سال بیش از ۶ نسخه ی قلابی از این تابلو با روشهای مشابه در آمریکا بفروش رفته بوده. اما در نهایت با مدیر نسخه ی ایتالیایی موزه ی لوور اوفیتزی ، آقای جووانی پوجی برای تأیید اصالت کار تماس می گیره و با نویسنده ی نامه برای ۱۷ دسامبر در هتلی در فلورانس قرار ملاقات می گذاره. آنچه آلفردو و همراهش در هتل باهاش روبرو می شن خارج از چیزی بوده که انتظار داشتن. جوانی ژولیده و بخت برگشته و ظاهراً بی استعداد. باید این مشخصات براتون آشنا باشه. نیست ؟ درسته ! این شخصیت لئونارد وی کسی نیست جز وینچنزو پروجیا.

وینچنزو که برعکس آنچه شما انتظار دارید اصلاً آدم زرنگی نبوده خیلی راحت حاضر می شه تابلو رو برای مقایسه ی دقیقتر و تأیید اصالت به آقای رافائل بسپره تا با خود به موزه ی اوفیتزی ببره و در صورت تأیید اصالت مژدگانی برای او به هتل ارسال شه. و همون طور که می تونید پیش بینی کنید چیزی که نهایتاً در اتاقش رو می زنه ، مژدگانی نبوده و پلیس بوده. 

بیاید ۲ سال برگردیم عقب ، وقتی که کارآگاه لوپن جای خودش اون کارآگاه کودن رو برای بازپرسی و بازرسی به منزل وینچنزو می فرسته.  اتاقی ۱۲ متری که یک تخت داره ، یک میز و دو صندلی و یک تابلو به این قیمت. و چطور کارآگاه خنگ ما اون رو پیدا نکرده ؟ تابلو، زیر یک پارچه ی مخملی، روی میز بوده، همون میزی که روش وینچنزو از کارآگاه پذیرایی می کنه. خنده داره نه؟! ولی بیاید همه چیز رو گردن این کارآگاه بیچاره نندازیم. کارآگاه لوپن کافی بود تا اثر انگشت وینچنزو رو بگیره و با اثر انگشت روی شیشه تطابق بده. یا کافی بود عکسی از اون رو فقط به مسئول تأسیسات موزه نشون بده و بپرسه این همون چهره ایه که روی پله ها. دیده یا نه. و این پرونده می تونست خیلیییی زودتر و بدون رسوایی خودش و کشورش در کمتر از دو هفته بعد از سرقت بسته شه.

جالب اینجاست که این نقاشی طبق خواسته ی وینچنزو به مدت دو هفته در فلورانس ایتالیا به نمایش گذاشته می شه و بعد اما نهایتاً در تاریخ ۴ ژانویه ی ۱۹۱۴ به پاریس و موزه ی لوور بازگردانده می شه.

در آخر حکمی که برای وینچنزو صادر می شه ۱۲ ماه زندانه که جالب اینجاست فقط ۷ ماه اون رو می گذرونه. و این چهره ی بدبخت و بی سواد به چهره ای میهن پرست و قهرمان برای مردم ایتالیا مبدل می شه.

دو نکته ای که در انتها شاید جالب باشه بدونید ، اینه که با وجود اینکه امروزه سالانه نزدیک به ۴ میلیارد دلار ارزش دزدی آثار هنریه و این تجارت بعد از تجارت مواد مخدر و اسلحه ، سومین تجارت سیاه محسوب میشه ، آنچه وینچنزو در اون صبح دوشنبه به تنهایی و خودسرانه انجام داد،  کماکان بزرگترین سرقت هنری جهان محسوب می شه و این تابلو، یعنی منالیزا امروزه بیش از دو و نیم میلیارد دلار قیمت داره !

 

امیدواریم که از خوندن این بلاگ و این داستان لذت برده باشید ، شیطنتتون گل کرده باشه و بخواید مهارت دزدی خودتون و دوستاتون رو محک بزنید. پس پیشنهاد می کنیم حتما اتاق فرار OCEAN’S SIX از مجموعه ی اتاق فرار های اسکیپ کیوب رو تجربه کنید. 



منبع: مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب 

anonymous بازدید : 73 دوشنبه 15 دی 1399 نظرات (0)


زبان کره‌ای،به زبانی پرطرفدار و محبوب در دنیا علی‌الخصوص بین جوون‌ها و نوجوون‌ها تبدیل شده. مخصوصا کره‌ی جنوبی تونسته با رشدی قابل تحسین فرصت‌های شغلی بسیاری رو فراهم کنه و بسیاری از افراد به همین دلیل به این کشور میرن و طبیعتا نیاز دارن که زبونشون رو یاد بگیرن. از دلایل دیگه‌ی این محبوبیت میشه به فیلم های جذاب و سریال های پرکشش و همینطور موسیقی کی-پاپ اشاره کرد که خیلی هارو به سمت یادگیری زبان کره‌ای کشوندن. در این مقاله چند تا از حقایق جالب درباره‌ی این زبان رو بهتون میگیم تا شاید شما هم ترغیب بشید و برید کره‌ای یاد بگیرید!


  • کره‌ای، زبانی منحصر بفرد



هرچند بعضی از زبان شناس‌ها معتقدن که کره‌ ای تو دسته‌ی زبان‌های "آلتائیک" قرار میگیره و یجورایی ریشه در زبان ترکی داره، ولی واقعیت اینه که اصلا اینطوری نیست و کره‌ای یک زبان کاملا منحصر بفرده و به هیچ گروه زبانی‌ای تو دنیا تعلق نداره.



  • تاثیر چینی بر کلمات کره‌ای


همونطور که گفتیم، کره‌ای به عنوان زبانی منحصر بفرد شناخته میشه، اما به خاطر سابقه‌ی تاریخی ای که در روابط کره‌ای ها و چینی‌ها وجود داره، بیش از ۶۰٪ از کلمات کره‌ای ریشه چینی دارن، البته گرامر زبان کره‌ای کاملا مستقل از زبان چینیه. از ۴۰٪ باقی مونده هم، ۳۵٪ از کلمات اصالت کره‌ای دارن و ۵٪ شون هم از زبان‌های مختلف دیگه گرفته شدن.



  • فعل همیشه آخر جمله میاد


در زبان کره‌ای هم مثل زبان فارسی خودمون، همیشه فعل رو آخر جمله قرار میدیم. تو زبانی مثل انگلیسی اول فاعل میاد، بعد فعل و در آخر مفعول قرار میگیره ولی کره‌ای اینجوریه که اول فاعل میاد، بعد مفعول میاد و در آخر فعل.



  • سیتسم‌های متفاوت برای شمارش 



در زبان کره ای دو دسته اعداد داریم ۱_ اعداد چینی کره ای۲_ اعداد بومی کره ای که کاربرد هر کدوم متفاوته


اعداد کره ای چینی برای شمردن پول،تاریخ،دقیقه و شماره تلفن و اعداد بیشتر از ۱۰۰  استفاده می شود


اعداد بومی یا اصیل کره ای برای گفتن ساعت و واحد شمارش استفاده می شود




  • گویش‌ها کره‌‌ی‌شمالی و جنوبی با هم فرق میکنن



مدت زیادی میشه که دو کشور شمالی و جنوبی از هم جدا شدن و روابط‌شون هم تیره و تاره! و به تبع این جدایی لغات، تلفظ‌ها و گرامر متفاوتی در این دو کشور رواج پیدا کردن!



  • هفت روش مختلف برای بیان احترام


مثل ژاپنی، کره‌ای هم سیستم پیچیده‌ای برای "گرامیداشت" افراد داره و بسته به فردی که بهش اشاره میشه، از کلمات و افعال متفاوتی استفاده میکنن تا دقیقا میزان احترامی که برای اون شخص قائلن رو بیان کنن.



  • سئول به معنی پایتخت


سئول پایتخت کره‌ی جنوبی با بیش از ۱۰ میلیون نفر جمعیته. در زبان کره‌ای سئول دقیقا  معنی  پایتخت رو میده! خلاصه که در انتخاب اسم واسه پایتختشون خیلی دقیق و صریح عمل کردن!



  • کره‌ای تا قرن ۱۵ام الفبا نداشت!


زبان کره‌ای قدمتی ۱۰۰۰ ساله داره اما، الفبای این زبان تا قرن ۱۵ میلادی شکل نگرفته بود و قبل از اون کره‌ای ها از کاراکترای چینی برای نوشتن استفاده میکردن.



  • داستان "چاقوی سوئیسی" در کره‌ای چیه؟


تو سریال آمریکایی "مک گایور" یه مامور مخفی هست که همیشه یه چاقوی سوئیسی همراهشه، این قضیه تو کره‌‌ی جنوبی حسابی ریشه دار شد، به طوریکه به چاقوی سوئیسی تو این زبان میگن "maekgaibeo-kal" !هرچند که  kal یک کلمه‌ی اصیل در زبان کره‌ایه، ولی "مک گایبو" دقیقا اسم شخصیت اصلیه سریاله!





anonymous بازدید : 107 دوشنبه 15 دی 1399 نظرات (0)

این هفته میخوایم شما رو با مفهوم پوکر فیس ( Poker Face ) آشنا کنیم.مفهوم اصلی پوکر فیس در یک جمله ی کوتاه یعنی اینکه آنچه چهره ات و رفتار فیزیکی جدا از خواسته ی تو به مخاطبت نشون می ده . اونچه تو به زبون نمیاری اما، چهره ات مطرح می کنه. یا حتی بیشتر ، اونچه تو دروغ میگی و چهره ات دروغت رو لو می ده و عکسش رو نمایش می ده.

  می دونیم اگر این کلمه رو سرچ کنید تا ۲ صفحه از سرچ گوگل ت,k فقط لینک های مرتبط با خواننده ی مشهور آمریکایی با عینک درشتش لیدی گاگا خواهد بود. اما باور کنید این عبارت و مفهومش خیلی بیشتر از این حرفها می ارزه و میخوایم بهتون بگیم حتی از بابت مادی هم تا حالا خیلی بیشتر از لیدی گاگا و آهنگ و کنسرت هاa پول جابجا کرده ! تو این بلاگ شمارو به طور کامل با این مفهوم آشنا می‌کنیم. 

 

اما چرا اسمش پوکر فیسه ؟ چون شاید اولین جایی که خیلی واضح تر ازش استفاده شده ، در بازی پوکر باشه. اگر با بازی پوکر آشنایی ندارید خیلی کوتاه معرفیش می کنیم. بازی پوکر یک بازی قمار با ورق پاسور که در بازی، ورق خوب داشتن خیلی لازمه و همین باعث می شه آدمها مدام در حال بلاف زدن در بازی باشن. اگر ورقشون بده سعی کنن طوری جلوه بدن که ورقشون خوبه و بالعکس حتی ورقشون خوبه سعی کنن نشون ندن چه اندازه ورق شون خوبه تا شانس بردشون رو بیشتر کنن. خیلی سخته واقعاً این بازی رو در دو خط معرفی کرد. اما در همین اندازه بدونید برای بلاگ ما کافیه. کافیه یک نگاه به شرکت کننده های حرفه ایشون بندازید. اصولاً یا عینک آفتابی به چشم دارن. یا کلاهی سرشونه که چشماشون رو می پوشونه و یا حتی شالگردن دارن که نبض گردنشون رو بپوشونه ! اینا همشون نشونه هایی هستن که حریف میتونه باهاش دستتون رو بخونه ! حتی در این بازی برای شرکت کننده هاش یک سری حرکات مشخص هست که در طول بازی وقتی در انتظار حرکت حریف هستن، با مهره های ژتون شون انجام میدن تا در ناخودآگاهشون مرتکب حرکت اشتباهی نشن و دستشون لو نره.

پس با این اوصاف اولین برداشت هایی که از پوکر فیس صورت گرفته در این اندازه بوده که کی نسبت به دیگری ورق بهتر و یا بدتری داشته و همین خودش خیلیییییی بیشتر از خواننده ای که ازش صحبت شد پول جابجا کرده. اما پوکر فیس خیلی چیزهای دیگری رو نشون می ده و خیلی جاهای دیگه استفاده میشه. شما میتونید تشخیص بدید کی، کیو دوست داره. از کی یا از چه غذایی بدش میاد. اینکه طرفتون واقعا از اتفاق و یا شنیده ای از ته دل میخنده یا صرفاً حفظ ظاهر می کنه. اینکه طرف مقابل تا چه اندازه عصبانیه ، آیا فقط عصبانیه یا امکان داره بزودی به خودش یا به اطرافیانش آسیب بزنه ؟ و خلاصه اینکه هر حرفی که از طرفی زده می شه می تونید قضاوت کنید که راسته یا دروغه ؟

برای مثال در فرودگاه ها و یا دیگر اماکن عمومی که حفظ امنیت درش خیلی مهمه، اصولاً نیروهای امنیتی از آموزش های کلی چهره شناسی و پوکرفیس بهره مند هستن و ازش استفاده می کنن. به همین جهت پیشنهاد می کنم ، سعی کنید وقتی در فرودگاه هستید، بخصوص فرودگاه های بین المللی ، حتی اگر بدترین پیغام یا خبر رو در موبایلتون می خونید ، خونسردی خودتون رو حفظ کنید، وگرنه شاید باعث شه از تک تک گیت ها با حداکثر و انواع بازرسی های بدنی روبرو بشید. باور کنید بازرسی های بدنی کاملا بر اساس سلیقه ی مأمور روبروتونه. یا از چهره تون خوشش نمیاد. یا متأسفانه از نژادتون خوشش نمیاد و اگر نه حتماً یک استرسی، دلواپسی، ترس و یا خشمی در چهره تون دیده.

ما اینجا قصد داریم چند نمونه برای شما مثال بزنیم تا در کل با این مفهوم بیشتر آشنا شید. کتاب و مقاله در این رابطه زیاده. اما به نظرم خیلی سخت نگیرید. اگر میخواید بیشتر بدونید ، پیشنهاد می کنیم سریال LIE TO ME رو تماشا کنید. هم سرگرم کننده است و هم خوب تا اندازه ای آموزنده. برگردیم به مثال ها . مواردی که براتون کوتاه اشاره می کنیم نشانه های دروغ گفتنه. دروغ گفتن ، در این مفهوم رنگ نداره. دروغ یعنی هر زمانی که شما جدا از بخش حافظه ی خود ، از خلاقیتتون استفاده کنید. اینکه دروغ چه اندازه بزرگ یا کوچیک باشه خیلی در اینکه که شما سامانه ی عصبی خودمختار رو فعال میکنید تاثیری نداره و این سامانه همون سامانه ایه که قراره شما رو به مخاطبتون بفروشه ! پس مواظبش باشید.

 

  • دست به گردن و یا پشت سر زدن

  • دست به دهان زدن ( به خصوص وقتی فرد دو گوشه ی لب را فشار میدهد یعنی خود از کرده ی خود احساس پشیمانی می کند )

  • دست و یا خارش بینی

  • اگر فرد نشسته باشد ، شروع به جابجا کردن پاهای خود می کند ، گویی از شرایطی که درش قرار گرفته است راضی نیست.

  • اگر فرد ایستاده است ، صافتر و کشیده تر می ایستد

  • پلک زدن فرد کاهش میابد

  • شانه ی فرد ناخودآگاه جهش و تکان خواهد داشت

  • و ...

 

حتی روش های رایج دیگری هم هست که استفاده می شود، البته در بازجویی ، وگرنه در مکالمات روزانه لزومی ندارد شما تا این اندازه فرد رو به چالش بکشید که مطمئن شید دروغ یا راست می شنوید. اینکه برای مثال شما می توانید ابتدا از فرد سؤالی ساده بپرسید که مطمئن هستید برای پاسخگویی به حافظه ی خود رجوع می کند ، مثل اینکه دیشب شام چی خورده؟ فرد برای پاسخ لحظه ای از شما نگاهش را برداشته و به جهتی ( راست یا چپ ) خیره می شود و پاسخ شما را می دهد. شما دریچه ی نگاه و نیمکره ی کاربردی برای حافظه را شناسایی کردید و حالا می توانید از همان مخاطبتان سؤال مدنظرتون رو بپرسید. نگاه به جهت یکسان برابر با راستی و نگاه به خلاف جهت یعنی فرد در پاسخ از حافظه ی خود استفاده ای نداشته است ! آنچه دروغ شاید تلقی شود. هنوز باور ندارید ؟ کاری نداره ، بیاید این آزمایش رو امتحان کنید. از همان دوستی که در رابطه با شام ازش سؤال کردین بخواهید سؤال یکسان دیگری بابت ناهار روز گذشته رو بدون نگاه کردن به جهت خاطره و حافظه به شما پاسخ دهد. یا موفق نمی شود و یا کلللییی زمان می برد.

 

این موارد در چهره ی شما و اندام شما خلاصه نمی شود و حتی به گام صدای شما هم می رسد. شما از روی صرفاً صدای یک فرد می توانید تشخیص دهید دروغ می گوید و یا نه و جذابیت صدا این است که خیلی اوقات مشخص می کند فرد کدام عبارت را حتی دقیقاً دروغ گفته است.

 

در آخر این موضوعات همه تئوریست. شاید در بسیاری موارد جواب دهد، اما حتماً مثال نقض هم کم ندارد. به هر جهت خیلی سعی نکنید دروغ های اطرافیانتون رو کشف کنید چون بیشتر از هر کسی خودتون اذیت خواهید شد. چرا که خیلی ها عادت به حداقل اغراق در گفته هاشون دارن و قصدشون شاید صرفاً جذاب کردن آنچه مطرح می کنن برای شما باشه. پس سخت نگیرید و هرگز در زندگی روزمره ازش بهره نبرید !

 

بگذریم ! همه اینها رو گفتیم که بگیم اونچه در اتاق فرار BLOW YOUR CANDLES از مجموعه اتاق فرار اسکیپ کیوب مطرحه اتفاقاً تشخیص دروغ در بازجویی های ۴ مضنون داستانه ! البته شما قرار نیست به این مهارت مسلط باشید و کافیه به تناقض در داده هایی که بدست آوردید و از بازجویی ها می شنوید دقت کنید. فراموش نکنید تمام مضنونین دروغ می گن. شما غیر از دروغ باید تشخیص بدید کدام دروغ مهمتر و گویای معمای قتل پرونده است ! حالا این وسط اگر در صدا و گام صداها هم تونستید مهارتی کسب کنید هم که چه بهتر ! منتظرتون هستیم !

 

 

 



anonymous بازدید : 73 شنبه 13 دی 1399 نظرات (0)

بعضی وقتا آدم دلش میخواد از زندگی روزمره و تکراریش برای چند ساعتم که شده دور بشه و یه تجربه‌ی جدید و متفاوت داشته باشه، این تجربه میتونه یه بازی خفن و هیجان انگیز باشه که یه ذره هم بترسونتمون و از حال و هوای همیشگی درمون بیاره! اتاق فرار یه گزینه‌ی خیلی خوب واسه اینجور موقع‌هاست، ترسناک بودن، هیجان انگیز بودن و معماهای سخت و پیجیده، همه‌ی چیزایین که اتاق فرار بهمون میده. تو این مقاله نگاهی داریم به معرفی ترسناک ترین و هیجان انگیزترین اتاق فراهای قاره آمریکا.

 

‌ اتاق فرار زیرزمین


آمریکا، ایالت کالیفرنیا، لس آنجلس

توی این اتاق فرارِ فوق ترسناک، شما توسط ادوارد تَندی اسیر شدید. ادوارد فردی‌ست نابغه و عشق معما، که خب ذائقه‌اش با بقیه کمی متفاوته! نه تنها معتقده که سبزیجات نمی تونه جای گوشت رو در رژیم غذایی بگیره، بلکه طعم گوشت آدمیزاد رو هم به هر گوشت دیگه‌ای ترجیح می ده. این دوست خوش خوراکمون یک عقیده و منطق ساده  دیگه هم داره. خیلی ساده است، به عقیده ادوارد آدم های کم هوش لایق زندگی نیستن! پس با طرح معماهای پیچیده هم آدمها رو الک می کنه و  هم سرگرمی آشپزی‌اش رو دنبال می کنه. شما 45 دقیقه وقت دارین تا معماهای آقای تَندی رو حل کنید و از این مخمصه جون سالم بدر ببرید… اگر موفق بشین که شما رو به خیر و ادوارد رو به سلامت!! اگه نه… خب، فکر می کنید با چه سسی قراره سرو بشید؟

 

  

 

تسخیر نوریکو

 

کانادا، انتاریو، تورنتو

 

اگه اهل فیلم ترسناک باشید حتما میدونید که ژاپنی‌ها سابقه خوبی توی فیلم‌های ترسناک دارن و خیلی از فیلم‎های ترسناک مطرحِ هالیوود در نهایت یک کپی از یک فیلم یا اثر ژاپنیه. اتاق فرار "تسخیر نوریکو" هم با همین حال و هوا ساخته شده. داستان دختر نوجوانی که پدرش مانع رسیدن او و عشقش به هم می‌شه، تصمیم به خودکشی می‌گیره و روحش کل خانواده رو از زندگی ساقط میکنه! این اتاق فرار از دیزاین بسیار قوی و ترسناکی بهره‌منده و دکور سنگین فضای بازی به تنهایی شمارو در بازی شوکه خواهد کرد. برای مثال پلکانی که به طبقه دوم میره و کاملا توی تاریکی فرو میره، بالا رفتن ازش دل شیر میخواد!! فضای تاریک، صداهای ترسناک و یک روح سرگردان دل شکسته کافیه تا تمام شرکت کننده‌های این اتاق فرار رو از ترس سکته بده.

 

  

 

اتاق 479

 

آمریکا، ایالت نیویورک، نیویورک

 

بزرگترین اشتباه زندگی شما وارد شدن به این خوابگاه متروکه است. منظورمون فقط بازی نیست! کلا! تجربه‌ی این اتاق فرار و امتحان کردنش واقعا اشتباهه! واقعا ترسناکه و روی روح و روان و زندگیتون قطعا تأثیر منفی میگذاره! داستان اما از این قراره که با وجود اینکه چندین ساله درِ این خوابگاه تخته شده، ولی همیشه صدای گریه و ناله‌ای از داخل به گوش میرسه. به محض ورود شما به این ساختمونِ خرابه، در پشت سر شما با یک صدای قیریییییژ خاص و به یاد ماندنی بسته میشه، و از حالا هرچی جلوتر برید قراره مرز بین واقعیت و توهم براتون کمرنگ تر بشه.

 

 

اتاق فرار تیمارستان

 

آمریکا، ایالت کانِتیکت، اورَنج

 

دکتر دیوانه در کمین شماست!

شایعه شده که مریض‌های سابق یه تیمارستان متروکه در بوستون، که همشون مردن، تحت آزمایش‌های غیر انسانی دکتر بوردن بوده‌اند. شش کارآگاه برای تحقیق درمورد همین مسئله وارد این تیمارستان میشن و همگی ناپدید میشن. بعد از این اتفاق شما و دوستان کارآگاهتون متوجه رفت و آمد دکتر بوردن به ساختمون میشین. یعنی این دکتر دیوانه با این همه آدم چیکار کرده؟؟ سعی کنین قبل از برگشتن دکتر به تیمارستان افراد گم شده رو پیدا کنین و راز این محل کابوس‌وار رو حل کنین!!

 

 

 

اتاق جادوی سیاه

آمریکا، ایالت کالیفرنیا، آناهِیم

باید گفت اتاق فرار جادوی سیاه بیشتر از اینکه شبیه به یک اتاق فرار باشه، شاید شبیه به یک فیلم ترسناکه، و شما هم از قضا بازیگرهای این فیلم هستید. در همان ابتدا و زمان ورود به اتاق بر اساس تیپ شخصیتی، شما و دوستانتون هر یک  نقشی به عهده میگیرید، کارآگاه، بچه خرخون، یاغی و یا … . معماها هم به دو شکل تقسیم می شوند، یک سری رو گروهی حل میکنید، و اما سری دیگر رو باید یک شخص معین به تنهایی وارد عمل بشه. اینجا دقیقا همون جایی است که قراره حسابی بترسید. وقتی خودتون رو جدا از دوستانتون اما نه کاملا تنها، که کنار یک جادوگر سیاه می‌یابید.

 

 

 

امیدواریم که حال و هوای این اتاق‌های فرار رو دوست داشته باشید و اسم و جاشون تو خاطرتون بمونه که اگر قسمت شد (هم کرونا تموم شه و هم بتونید ویزاهای مربوطه رو بگیرید)، بتونید حتما بهشون سر بزنید و ترس و آدرنالین اون‌ها رو از نزدیک تجربه کنید.

اما باید اضافه کنیم که خواهشا دقت داشته باشید، هرچند ترس، هر چه بیشترش جذابتره! اما تجربه بازیتون هرچه قراره ترسناکتر باشه، می‌بایست از استانداردهای ایمنی و اخلاقی بیشتری هم برخوردار باشه.  

ایجاد ترس به هر قیمتی منطقی نیست. مثال ساده اینکه ما یک مار بوا رو بگذاریم تو اتاق در انتظار شرکت کننده. جدا از اینکه این کار مصداق حیوان آزاریست و ممنوعه، ولی خب بله! واقعا ترسناکه! چون واقعا میتونه استخونتون رو خورد کنه! ترس باید کنترل شده، مهار شده و در چهارچوب قوانین و استانداردهای تعریف شده باشه.

پس همواره دقت داشته باشید که به قیمت تجربه ترس، اجازه ندهید امنیت جانی شما به خطر بیفتد و یا به حقوق شخصی شما تعرض شود.




anonymous بازدید : 69 چهارشنبه 10 دی 1399 نظرات (0)

ویولون 

 

 روایت‌های زیادی از اختراع این ساز وجود دارد، برخی معتقدند که ویولون، نمونه‌ی کامل شده‌ی ساز "رباب" است و برخی دیگر براین باورند که ویولون از کشورهای عربی به اروپا برده شده است. این ساز ایتالیایی کوچکترین عضو خانواده‌ی سازهای زهی-آرشه‌ای است که تاریخچه‌‌اش به قرن نهم میلادی بازمیگردد. از اولین سازندگان این سازرا "گاسپارو برتولوتی" می‌دانند که بعضی براین باورند مخترع ویولون نیز بوده است. از اولین نمونه‌ی ویولون که برتولوتی ساخته، سه سده میگذرد اما کسی نتوانسته در ساختار ویولونی که او ساخته تغییری ایجاد کند و یا حتی از رموز کاری او سر در بیاورد. در این مقاله نگاهی داشتیم به ساختار و خاستگاه این ساز. 

 

ساختار ویولون 

 

ویولون 58 قطعه مختلف دارد و وزن آن حدود 400 گرم می‌باشد. 

 

آرشه:

 

ترکه‌ای چوبی که رشته‌های موی اسب و طول آن کشیده و در دو سرش ثابت شده است. 

 

 

جعبه طنینی:

 

جعبه طنینی یا رزونانس از سه بخش صفحه رویی، صفحه زیرین و زوارهای دور تشکیل شده است. 

 

 

دسته یا گردن:

 

از چوب آبنوس ساخته شده و محل قرار گرفتن انگشت‌های نوازنده است. انتهای دسته به جعبه کوچکی که جعبه کوک نام دارد ختم شده که سیم‌‌‌ها درونش و به دور گوشی‌های کوک پیچیده می‌شوند. 

 

خرک: 

 

پلی‌ست میان سیم‌ها و جعبه طنینی. نقش خرک تقسیم راه سیم‌ها و نگه‌ داشتن‌شان در ارتفاعی خاص برای عبور از روی جعبه طنینی و انتقال ارتعاش آن‌ها به درون جعبه را بر عهده دارد.

 

 

گریف:

 

جنس گریف از آبنوس بوده و در طول دسته قرار گرفته شده است. گریف بخشی از ساز است که نوازنده با انگشت خود سیم را به آن چسبانده، طول سیم‌ها را کوتاه می‌کند و نت های مختلف را می‌نوازد. 

 

 

سیم‌ گیر:

 

سیم گیر از آبنوس، باکسوود و یا رزوود ساخته شده است. این قسمت  در فاصله اندکی از خرک تا آخر تنه ویولون کشیده می‌شود. سیم گیر با زهی که از جنس نایلون ساخته شده است، به دکمه‌ای که در پایین جدار تعبیه شده وصل می‌گردد. 

 

 

زه: 

 

سیم زه از رشته‌های بلند ساییده شده در ضخامت‌های بسیار دقیق و با میزان کشش‌های مختلفی ساخته می‌شوند.  

 

 


anonymous بازدید : 215 چهارشنبه 10 دی 1399 نظرات (0)



تو این وبلاگ  قصد داریم که بهتون یه سریال خفن و تماشایی رو معرفی کنیم، سریالی که ازش صحبت می شه اسمش هست HOMELAND  ، شاید معنی این واژه به تنهایی زادگاه یا وطن باشه ، اما در واقع این سریال بیشتر به مجموعه ی امنیتی کشور و HOMELAND SECURITY  کشور آمریکا مرتبط می شه و کل داستان هر ۸ فصل سریال در رابطه با سیستم CIA  و اعضای این گروهه. هر فصل یک پرونده ی امنیتی در کشور و یا روابط بین الملل کشور رو دنبال می کنه و حتی الامکان در هر فصل، قبل از اینکه پرونده ی جدیدی باز شه ، قبلی تکلیفش معلوم میشه.

سریالی که قطعاً می شه گفت اگر می شناسیدش و دوستش دارید ، مطمئناً سناریوی LOS SANTOS ما رو هم خواهید پسندید و بالعکس ! اگر این سناریو رو بازی کردید و دوست داشتید، حتماً ازین سریال هم خوشتون میاد !


چیزی که در این سریال بسیار جذابه ، اینه که در عین حال که سازنده تلاش داره اعضای CIA  رو افرادی بقول خودمون شهیدپرور نمایش بده ، از طرفی خواسته یا ناخواسته در هر فصل آنچه بارزتر از هر چیزی نمایش داده می شه ، سیاست های خارجی پلید و خودخواهانه ایست که دولت های مختلف آمریکا پیش گرفتن و دلیل اول و آخر هر دردسر داخلی و بین المللی ، خود سیاست های آمریکا تلقی می شه.

چیز جالب دیگه ای که برای ما ایرانی ها بخصوص میتونه بیشتر به چشم بیاد ، تصویری است که سریال از سفارت های آمریکا در کشورهای مختلف نمایش می ده. از انگلیس بگیرید تا عراق. آنچه واقعا به تصویر خود سریال از سفارت خانه ها می بینید به هر چیزی شبیه هست جز سفارت خونه. پر از اتاق های مانیتورینگ و جاسوسی و مملو از نیروهای CIA . واضحتر بهتون بگم ، شما به واقع با لانه های جاسوسی جورواجور آمریکا در اقصی نقاط دنیا روبرو می شید و کمی این لفظ رو که نظام ایران مدام از اون استفاده می کنه ، با تصویر روشنتری می پذیرید.

در این سریال یک بازیگر ایرانی هم حضور داره به اسم نازنین بنیادی که اتفاقاً نقش یک ایرانی مهاجر رو بازی می کنه که نهایتاً به سیستم جاسوسی CIA  پیوسته. او هنوز در لحظاتی از سریال خودش رو وابسته و پایبند به کشورش می دونه و دلیل مهاجرتش رو صرفاً حجاب اجباری اعلام می کنه. خیلی کوتاه اشاره کنیم که اگر از بازی این بازیگر خوشتون اومده، حتما سریال Counterpart  رو ببینید . اونجا خیلی پررنگ تر ایفای نقش می کنه.

خلاصه که این سریال HOMELAND  سریال باحالیه و از اون جایی که نصف سیاست های خارجی آمریکا ، درگیری هاش با ایرانه ، مدام با زاویه دید های مختلف دوستامون با ایران و ایرانی ها روبرو می شید و برای ما ایرانی ها سریال شاید بامزه تر جلوه کنه. اینکه می تونید در عین تماشای سریال قضاوت هم بکنید که کجاش رو درست می گن یا کجاش رو اغراق می کنن.

 

حالا چرا از این سریال براتون گفتیم. چون اگر این سریال رو دیده باشید ، و از قضا اتاق فرار LOS SANTOS  مجموعه اسکیپ کیوب رو هم تجربه کرده باشید ، با بسیاری المان های مشابه روبرو می شید. برای مثال اولین چیزی که به چشمتون میاد ، شخصیت سارجنت نیکولاس برادی و خانواده خواهد بود و هر چه. در داستان ما جلوتر می رید ، المان های آشناتری می بینید.

بله ! ما در ساخت سناریوی LOS SANTOS  ، جدا از اسمی که از بازی مشهور GTA  برداشتیم ( بعداً حتما ازش براتون می گیم ) ، محتوای سناریو ، حال و هواش رو و مهره هاش رو از سریال HOMELAND  ایده گرفتیم. برای مثال به این فک کردیم که فصل ۹ این سریال با وجود گلهایی که ترامپ کاشته ، می تونه کاملاً به حفظ امنیت شخصی رئیس جمهوری برگرده و شاید انتخابات دور دوم برای ترامپ، بازه ی زمانی مناسبی باشه. اما مطمئن باشید فکر اینجا رو کردیم که اگر شرکت کننده قبلا سریال رو دیده باشه ، با یک نگاه نتونه برآورد کنه نیکولاس برادی شخصیت مثبت داستانه یا منفی ( می بینید که همون اندازه دقت داریم که اگر سریال رو ندیدید و این بلاگ رو مطالعه می کنید، چیزی براتون اسپویل نشه. ). پس اینکه این سریال رو تماشا کرده باشید یا نکرده باشید ، به هیچ شکل بطور مستقیم در حل پرونده ی LOS SANTOS بکارتون نخواهد اومد. شاید صرفاً به باز بودن دیدتون کمک کنه.همین.

 

خیلی کوتاه اشاره کنیم که این داستان از اتاق فرار مجموعه ی اسکیپ کیوب به دور دوم انتخابات ترامپ اشاره داره و اینکه گروه تروریستی داعش قصد داره حرکتی انتقام جویانه نسبت به شخص ترامپ در کشور آمریکا رو انجام بده. آنچه پوستر این سناریو هم بازگو می کنه دقیقا و نه بیشتر گویای همین مسأله است. اسکیپ کیوب کلی عضو داره. و هر عضو اعتقاد و نظر سیاسی و غیر سیاسی خودش رو داره که هیچ کدوم هم قصد ندارن دیدگاه های خودشون رو در اسکیپ کیوب و خطاب به شما مشتری های عزیز ابراز کنن. نگم براتون که ما سر این پوستر چقدر داستان داشتیم که ترامپ خوب است یا بد. آمریکا خوب است یا بد.

بگذریم ! پس اگر تا الآن هنوز اتاق فرار LOS SANTOS  از اسکیپ کیوب رو بازی نکردید ، عجله کنید ! یک تیم خوب و مسلط و درست درمون ببندید که از الان بهتون بگم خیلییییی سخته ! 


anonymous بازدید : 75 دوشنبه 08 دی 1399 نظرات (0)


اتاق فرار یک بازی ایده آل برای آن دسته از افرادی است که همیشه آرزو داشتند تا به جای نقش اول  ویدیو گیم، کتاب یا یک فیلم مورد علاقه‌شان بودند. این بازی را می‌توان به صورت چند نفره انجام داد، شما و دوستانتان در یک اتاق حبس می‌شوید و باید با حل معما و روبه‌ رو شدن با چالش‌های مختلف راه فرار را پیدا کنید. هر اتاق، چندین سناریوی مختلف دارد مثل فرار به عنوان یک جاسوس بین­‌المللی، گریز از یک خانه جن زده یا حتی فرار از یک مقبره مصری. بازیکنان باید از معما­ها، راهنمایی ها و سرنخ های موجود در اتاق­‌ها استفاده کنند و در زمانی محدود زاه فرار از اتاق را پیدا کنند. در این مقاله به معرفی این بازی و تاثیر آن بر ذهن می‌پردازیم. 


اتاق فرار از کجا شروع شد؟


اولین اتاق فرار مدرن توسط یک انتشارات ژاپنی به نام SCRAP در کیوتو به وجود آمد و به صورت یک بازی 5-6 نفره در یک اتاق انجام شد، اما حالا SCRAP  با رویدادهای فرار چند هزار نفره در یک مکان مشترک شناخته می­شود. از آن زمان این بازی تبدیل به یک رویداد بین‌­المللی شده و در بیش از 60 کشور جهان از جمله ایران اجرا می­شود.


برخی از مزایای اتاق فرار برای سلامتی ذهن


یادگیری مسائل جدید


پیدا کردن و کشف حقایق جدید و آموزش آن به دیگران در ذات انسان است. در دوره مدرن که سرعت و بازده بالا حرف اول را در جهان می­زند، ما از مطالعه کتب قطور فاصله گرفته و فرصت خواندن این مطالب را نداریم. در اتاق فرار ما به صورت مستقیم و محسوس محیط را تجربه کرده و در آن غوطه ور می‌­شویم. محیطی که ما را ترغیب به تعامل فیزیکی با تکنولوژی ها، متون و کدها می­کند. یک تجربه تعاملی واقعی که همتا ندارد.

در ادامه ما به مزایای اتاق فرار برای سلامتی می پردازیم.


تحریک حواس


زیبایی اتاق فرار این است که شما مرکز تحرکات هستید. این زمانی است که شما بیشتر از بینایی، لامسه، بویایی و دیگر حواس خود نسبت به محیط استفاده می­کنید. زمانی که شما وارد اتاق فرار می شوید، حواس‌تان تحریک می­شود، چرا که غریزه بقا در شما فعال شده و با تیم خود شروع به پیدا کردن راه خروج می­کنید.


بهینه سازی مهارت های حرکتی


حل کردن پازل ها باعث بهینه سازی مهارت های حرکتی می­شوند، که گاهی اوقات به اصطلاح، آن را "هماهنگی دست و چشم" و یا "آگاهی فضایی" نیز خطاب می­کنند. همانطور که ما رشد کرده و بزرگتر می­شویم، آگاهی ما نیز از دنیای اطراف افزایش پیدا می­کند. تعامل و فعالیت های منحصر به فرد این بازی به بهینه سازی مهارت هایی از قبیل تخمین فاصله و واکنش های فیزیکی به موقع  کمک می­کند. حل پازل ها در دنیای سه بعدی در اتاق فرار موقعیت هایی را فراهم می­کنند که فعالیت­های اجتماعی زیادی،  توانایی فراهم کردن آن را ندارند.


افزایش توانایی در برقراری ارتباط و تعامل اجتماعی


انسانها به تعامل اجتماعی نیاز دارند و این در غریزه ماست. هنگامی که تحت فشار قرار می گیریم، برای حل چالش‌ها مجبور به تعامل با محیط اطراف می شویم. اتاق فرار هایی مثل اسکیپ کیوب، تیم ها را در شرایطی قرار می­دهند که تعامل اجتماعی، برای پیروزی در آنها حیاتی است. از آنجایی که ما در دنیای دیجیتال غوطه ور هستیم، صحبت کردن به صورت رودررو ممکن است روز به روز برای ما کمتر اتفاق بیفتد، اتاق­های فرار، ما را به مشارکت در بحث‌­ها و مکالمه با یکدیگر ترغیب می­کنند.


افزایش توانایی حافظه


همانطور که همگی می دانیم، با افزایش سن حافظه ما با مشکلاتی روبرو می­شود. پازل ها و چالش ها می­توانند یک راه عالی برای تقویت حافظه باشند، چرا که در تعامل با کدها، نماد­ها و یا زبان همراه هستند، بعضی از اتاق های فرار مثل اتاق فرار اسکیپ کیوب  شما را ملزوم به تمرکز و صرف انرژی برای به یاد سپردن برخی اطلاعات و استفاده از آنها در مراحل بعدی بازی میکنند. این تمرین می تواند تاثیر مثبت بسزایی بر روی تقویت حافظه داشته و به ما در زندگی روزمره کمک شایانی کنند.


افزایش آگاهی


از آنجایی که ما در فضایی ناشناخته شروع به اکتشاف می کنیم و از دنیای روزمره خود به صورت موقت فاصله گرفته و در دنیایی جدید مجبور به کسب اطلاعات و استفاده از آنها به صورتی منحصر به فرد برای پیروزی در چالش­‌ها می­شویم، این امر باعث تقویت توانایی جذب اطلاعات و استفاده موثر­تر از آنها می­شود.


افزایش حس شادی و رضایت از زندگی


با اطلاعات جدیدی که کسب و به صورت خلاقانه از آن استفاده کردیم، بعد از خروج از اتاق فرار حس رضایت و لذت زیادی خواهیم داشت، هنگامی که در حال حل چالش ها در اسکیپ روم  هستیم آدرنالین خون ما افزایش پیدا کرده و هنگام خروج از اتاق حس موفقیت به ما دست خواهد داد.

امروزه در بسیاری از کشور ها از جمله ایران اتاق فرار وجود دارد و مخاطبان زیادی را جذب خود کرده است، مجموعه اسکیپ کیوب با چهار شعبه (توچال، بلوار دماوند، ایران مال، اپال) با هفت اتاق فرار جذاب، در این زمینه جزو تیم های موفق است.

اتاق‌ فرارهای این مجموعه شامل:


  •   اتاق فرار   Ocean Six: برگرفته از فیلم های Ocean’s Eleven  به مدت زمان 70 دقیقه شما را به چالش میکشد.

  •  اتاق فرارDead End: الگو گرفته از سری بازی های Silent Hill  شما را به مدت 90 دقیقه با ترس و دلهره به کشف معماها و حل آنها فرا می خواند

  •  اتاق فرار   Los santos: پلیسی و سیاسی و بسیار دشوار به مدت 90 دقیقه هوش شما را زیر ذره بین قرار می­دهد.

  • اتاق فرار Behind The Bars: بر پایه داستانی از جنگ جهانی دوم، شما باید از زندان نازی ها فرار کنید.

  •   اتاق فرار  Blow your Candles: در 70 دقیقه باید معمای یک قتل را به سرانجام برسانید.

  •    اتاق فرار  Movie Night: براساس اتفاقی واقعی در سال 2012.

  •    اتاق فرار My name is Sydney: مرتبط به سناریوی Dead End  تدوین شده و 75 دقیقه مملو از ترس و دلهره.



 

anonymous بازدید : 270 دوشنبه 08 دی 1399 نظرات (0)

 تاریخچه عکاسی با دوربین

 

عده‌ای بر این باورند که عکاسی تنها با استفاده از دوربین و لنز انجام می‌شود، اما واقعیت این است که هنر عکاسی  در زمان‌های قدیم، بسیار قبل‌تر از روی کار آمدن اولین کمپانی ساخت دوربین به نام  کداک در سال 1888، کشف شده و مورد توجه قرار گرفت. دوربین تاریک خانه‌ای (Camera Obscura) به عنوان اولین دوربین بدون لنز شناخته می‌شود. این دوربین که شامل یک جعبه و یا اتاقی تاریک با یک سوراخ ریز در یکی از ابعاد آن می‌شد، وسیله‌ای بود که  ارسطو و اقلیدس سعی داشتند با آن باور غلطی که در بین مردم رایج بود را تغییر دهند. در زمان یونان باستان، مردم فکر می‌کردند که اشیاء به واسطه نوری که از چشم ساطع می‌شود، قابل دیدن هستند. آن ها، صفحه‌ای نیمه مات در پشت دوربین تاریک خانه‌ای قرار دادند و سعی کردند تا با اثبات دیده شدن تصویر به کمک بازتاب نوری که از آن به صفحه می‌تابد، خلاف این باور غلط را ثابت کنند. کشف پدیده دوربین تاریک خانه‌ای آغازی بود برای تکامل عکاسی و پیدایش دوربین عکاسی. در این مقاله نگاهی داشتیم به این هنر پرطرفدار.

 

عکاسی با دوربین



واژه عکاسی در زبان انگلیسی فتوگرافی (Photography) نامیده می‌شود و از دو بخش فوتو و گرافی تشکیل شده است. در زبان یونانی فوتو به معنای نور و گرافی به معنای نمایش چیزی با استفاده از خط و یا نگارش می‌باشد. بنابراین معنی لغوی فتوگرافی را می‌توان نقاشی با نور شرح داد. اما اگر بخواهیم مفهوم خاص و جامع تری برای این واژه بیان کنیم، عکاسی را ثبت لحظات و ایجاد تصویری از آن، می‌خوانیم. عکاس نیز شخصی است که با هنر خود و در نظر گرفتن فاکتورهایی خاص، به ثبت لحظات می‌پردازد.

از چند قرن پیش که بشر موفق به ثبت لحظات با استفاده از وسیله ای به نام دوربین شد،  عکاسی به یکی از محبوب‌ترین و شناخته شده‌ترین فعالیت‌های هنری تبدیل گشت و پس از آن عکاسان زبده‌ای مانند عباس عطار در ایران و هانری کارتیه برسون، اَرون سیسکیند و من رِی ( از دوستان صمیمی سالوادور دالی) در سایر نقاط جهان ظهور کردند.عکاسی در زیر مجموعه هنرهای ترسیمی قرار می‌گیرد و به هنر سوم هم مشهور است. 

  

 

 عناصر سه گانه دوربین عکاسی چه هستند؟

 

گرفتن دوربین به دست و عکس گرفتن از هر پدیده و صحنه‌ای که پیش روی ماست را نمی‌توان هنر عکاسی خواند. عکاسی با دوربین اصول و قواعدی دارد که هر عکاسی ملزم به دانستن آن‌‌ها می‌باشد. نور مهم‌ترین فاکتور در عکاسی است که بر اساس آن بسیاری از قابلیت‌های دوربین تنظیم می‌شود. دریچه دیافراگم، ایزو و سرعت شاتر عناصر سه گانه دوربین هستند که وظیفه تنظیم نور و کیفیت تصویر را دارند.

 

 

 دریچه دیافراگم

 

دیافراگم دریچه‌ای در لنز دوربین است که وظیفه رساندن نور به حسگرها و تنظیم میزان نور دریافتی را بر عهده دارد. هر چقدر دریچه بزرگ‌تر باشد نور بیشتری به حسگر می‌رسد، در این هنگام می‌توان با زیاد کردن سرعت شاتر، میزان نور ورودی را کنترل کرد.

 

 

 ایزو (ISO)

 

ایزو میزان حساسیت دوربین به نور را کنترل می‌کند. هر چه ایزو بالاتر باشد، نور دریافتی بیشتر بوده و تصویر دانه دار می‌شود. به همین خاطر عکاسان حرفه‌ای تلاش می‌کنند تا ایزو از 1000 بالاتر نرود.

 

 

 سرعت شاتر

 

پرده‌ای که در داخل دوربین DSLR وجود دارد، شاتر نامیده می‌شود. مدت زمانی که شاتر باز می‌شود تا نور به حسگر برسد را سرعت شاتر می‌گویند. اگر سرعت شاتر بسیار زیاد باشد، می‌توان با دوربین قطره آب در حال چکیدن را منجمد کرد. اما هنگامی که سرعت شاتر پایین باشد، تا هنگام بسته شدن شاتر هر نوری  که جلوی لنز قرار داشته باشد را ثبت می‌کند و به همین خاطر اجسام در حال حرکت تار می‌شوند.

 

 

 چه دوربینی برای من مناسب است؟

 

خرید دوربین و انتخاب بهترین برند آن دغدغه بسیاری از عکاسان تازه کار و کسانی است که به تازگی شروع به یادگیری عکاسی کرده‌اند. قبل از تهیه دوربین مورد نظرتان بهتر است سه سوال را از خودتان بپرسید و بر اساس پاسخ‌هایتان دوربین مناسب را تهیه نمایید.

 

 

 چه کاری با دوربین می‌خواهید انجام دهید؟

 

اگر به عکاسی به چشم یک سرگرمی و حرفه نگاه می‌کنید، دوربین دیجیتال تک لنزی بازتابی (DSLR) بدون آینه برای شما بهترین گزینه است. اما اگر قصد تان درست کردن فیلم، ویدیو های کوتاه و وبلاگری می‌باشد، دوربین های بدون آینه می‌تواند گزینه مناسبی برای شما باشد. چنانچه دوربین را فقط برای گرفتن عکس‌های معمولی و استفاده خانوادگی احتیاج دارید، پس دیگر خودتان را درگیر نکات پیشرفته و تکنیکی نکرده و یک دوربین کامپکت یا P&S تهیه کنید!

 

 

  مهارت عکاسی شما در چه سطحی است؟

 

اگر همچنان در حال یادگیری عکاسی هستید و مهارت تان هنوز جای رشد دارد، یک دوربین مبتدی DSLR و یا دوربین بدون آینه ایده آل‌ترین برای شما است. چرا که لنز آن قابل تعویض و بسیاری از تنظیمات آن دستی می‌باشد و به شما این فرصت را می‌دهد تا هم زمان با رشد و پیشرفتتان، قابلیت‌های جدیدی نیز به دوربین اضافه کنید.

 

 

  تا چه میزان می‌خواهید برای خرید دوربین هزینه کنید؟

 

بسیاری از افراد هزینه‌های گزافی را برای خرید دوربین‌های بسیار پیشرفته صرف می‌کنند، درحالیکه به بسیاری از قابلیت‌های دوربین نیازی ندارند. معیارهای یک دوربین خوب را کاربرد و هدف شما از عکاسی تعیین می‌کند. به همین دلیل توصیه ما این است که قبل از این که برای خرید بهترین دوربینی که معرفی می‌شود، اقدام کنید، به این فکر کنید که چه دوربینی کار شما را راه انداخته و کیفیت مطلوب را به شما ارائه می‌دهد.

 

anonymous بازدید : 256 شنبه 06 دی 1399 نظرات (0)

کسانی که اتاق فرار لوس سانتوس رو بازی کردن میدونن که این سناریو در رابطه با یک عملیات تروریستی توسط داعش در دور دوم انتخابات آمریکاست و شرکت‌کننده‌ها باید پیش از هرچیز، روز و محل وقوع سانحه رو تشخیص بدن و جلوی عملیات رو بگیرن.

 

لازمه ی طراحی بازی این بوده که حال و هوای سال ۲۰۲۰ در آمریکا و باقی نقاط جهان تا اندازه‌ای پیش‌بینی بشه و در تار و پود داستان بازی قرار بگیره. اما در بعضی موارد این پیش‌بینی‌ها به طرز عجیبی به واقعیت نزدیکه!

بدون شک جذاب‌ترین پیش‌بینی‌ای که درست از آب درومده وجود یک ویروس واگیردار در دنیا و آمریکاست که باور کنید خود ما رو هم شگفت زده کرده!

 

البته در بازی اسمی از ویروس برده نمی شه و منشأ اون نه کشور چین، که کشورهای جنگ‌زده و سوریه تعریف می شه. علت وجود ویروس هم با توجه به اینکه تو میدون جنگ و سوریه اکوسیستم جانوران خاصی وجود نداره ، قطعا خفاش پیش‌بینی نشده و با یک سری توضیحات بیوشیمیایی مختصر ازش رد شده. تاریخ شیوع ویروس هم کمی عقب تر از کرونا و در اکتبر ۲۰۱۹ پیش‌بینی می‌شه، که البته امروزه در اخبار می‌بینیم تاریخ اولین مشاهدات و مستندات مربوط به کووید-۱۹ مدام عقب‌تر میره و حتی در حال حاضر با توجه به گزارش BBC ، گویا اولین مورد به کشور فرانسه ، شهر پاریس، در تاریخ ۲۷ دسامبر ۲۰۱۹ برمیگرده. مردی ۵۰ ساله که بیماریش به اشتباه ذات الریه تشخیص داده میشه، اما به هر حال جون سالم بدر میبره و امروز سالم و سرحاله.

یک سؤال نسبتا بی ربط شاید ، خودتون جواب بدید ، این مرد که در واقع هم اولین نفریست که به این ویروس مبتلا شده و هم اولین نفری که جون سالم بدر برده باید خوش شانس بنامیمش یا بدشانس ؟

بگذریم. بر گردیم به پیش‌بینی های اسکیپ کیوب و ویروس کرونا . طراح اسکیپ کیوب یک نکته‌ی دیگه رو هم خیلی خوب پیش‌بینی می کنه، که بیشتر از اینکه بخوایم برداشت کنیم لابد جادو جمبل بلده باید بپذیریم که شناخت خوبی نسبت به ترامپ و خلقیاتش داشته. و اون اینه که در طول این بیماری، با وجود اینکه سازمان غذا و دارو آمریکا، FDA، هنوز دارویی رو تأیید نکرده، ترامپ ازش دفاع میکنه و مردم و ارگانها رو تشویق به استفاده از اون دارو می کنه.

این شما رو یاد خاطره ی خاصی نمی اندازه؟

این دقیقا تیتر اخبار Euro News در تاریخ ۲۰/۵/۲۰۲۰ هست :  << ترامپ از مصرف داروی تأیید نشده برای پیشگیری از کرونا دفاع کرد. >>

مابقی پیش‌بینی ها خیلی به ویروس مربوط نمیشه و به موارد دیگه‌ای اشاره داره که باز یکی در میون شاید درست و غلط از آب درآمده باشه. برای مثال خوب بزرکترین پیش‌بینی غلط اسکیپ کیوب مربوط به خود ابوبکر بغدادی می شه که آمریکا و ترامپ رو تهدید به عملیات تروریستی می کنه که خوب … مشترک مورد نظر دیگر در دسترس نمی باشد و به لطف همین ریاست جمهوری در حال حاضر احتمالا در اعماق جهنم در کنار همدستان و رفیق رفقاش به سر می بره. خیلی هم پس نباید بهش بد بگذره ، نه؟

پس باز این سؤال نسبتا بی ربط رو شما جواب بدید که حتا اگر جهنم باشید ، اما با دوستان و مریدان و خلاصه طرفداراتون باشید فکر می کنید چه حال و هوایی دارید؟ راضی هستین؟ دماغتون اصطلاحا چاقه یا چی؟

بگذریم. یه پیشگویی دیگه هم که درست بوده رو اشاره کنیم و تمومش کنیم که خیلی هم بازی رو براتون اسپویل نکرده باشیم. اونم شرایط تظاهرات و راهپیمایی های متعدد علیه ترامپ و دولتشه که خوب واقعا کل ۴ سال ریاست جمهوریش همین بوده. دوست طراحمون زحمت خیلی خاصی در این رابطه نکشیده. همه ی اینارو گفتیم که اول از همه باز یه بار دیگه تو گوشتون از اسم کرونا خونده باشیم و بگیم لطفا خواهشا بیشتر مراقب خودتون و اطرافیان و جامعتون باشید. به پروتکل ها پایبند باشید و رعایتشون کنید و دوم اینکه اگه تا الان هنوز سناریوی لوس سانتوس رو تجربه نکردید، به خودتون بیاید و این بازی رو که متفاوت از هر اتاق فرار دیگریست رو تجربه کنید. سخته! خیلی سخته! ولی واقعا جذابه! کل مزه‌اش به آخر بازی، و رمز گشایی و حل پرونده‌ی تروریستی شه! برای رزرو اتاق فرار لوس سانتوس کلیک کنید.

 

 

 

 

 


anonymous بازدید : 77 شنبه 06 دی 1399 نظرات (0)

جهان بدون موسیقی شاید جایی بود کسالت آور، موسیقی قطعا پدیده‌ایست که زندگی را زیباتر کرده و گاهی اوقات مانند پناهگاهی برای فرار از روزمرگی و مشکلات است.

موسیقی کلاسیک را بسیاری سرآمد این هنر می‌دانند، زادگاه هنرمندانی که می‌توان آنها را نابغه خواند. آثار این هنرمندان نام آشنا به نوعی دنیا را تحت تاثیر خود قرار دادند و تحولی بپدند در دنیای رنگارنگ موسیقی. کنسرتوها یا قطعات موسیقی  زیبا و بسیار نام آشنایی در دنیای موسیقی وجود دارند، قطعاتی که نام‌های بزرگی در پشت ساخت‌شان قرار گرفته، اما اینکه کدامیک بهترینند شاید انتخاب سختی باشد. در این مقاله به معرفی بهترین کنسرتو‌های موسیقی پرداختیم. 

 

● کنسرتوی امپراطور اثر بتهوون 

 

آخرین اثر پیانوی بتهوون، قطعه‌ای مهیج، اصیل، چالش برانگیز و البته فراموش نشدنی است که در بین سالهای ۱۸۰۹ تا ۱۸۱۱ نوشته شد و یکی از پنج ساخته‌ی بتهوون با پیانو بود که متاسفانه خود او موفق به اجرای آن نشد. این قطعه اما بر خلاف اسمش هیچ ارتباطی با هیچ امپراطوری ندارد و در واقع بتهوون آن را برای رادولف، که حامی اصلی اش در آن زمان بود، ساخته است. این کنسرتو به طور غیر معمولی با کادِنزا (نوازندگی انفرادی) شروع می‌شود و با حرکتی آهسته و بهشت گونه ادامه می‌یابد و در انتها  پایانی بهاری را با خود دارد.

 

 

● کنسرتو کلارینت اثر موتزارت

 

شاید بتوان گفت هیچ آهنگسازی نتوانسته برای کلارینت قطعه‌ای به مانند کنسرتوی موتزارت بنویسد. موتزارت در هر مرحله بهترین ویژگی‌های این ساز را به نمایش می‌گذارد. این قطعه بی شک یکی از بزرگترین و باشکوه ترین قطعات تاریخ موسیقی است و از سه بخش تند و بانشاط (Allegro)، ملایم وآهسته (Adagio) و دوباره با نشاط (Rondo: Allegro) تشکیل شده است.

 

 

● کنسرتوی ویولون اثر برامس

 

کنسرتوی ویولونِ برامس در بین قطعات عاشقانه، واقعا یکی از بی نظیرترین هاست. این قطعه دامنه‌ی احساسی فوق العاده ای دارد که ویولون آن را به نحوی شایسته خلق کرده است.

برامس این کنسرتو را برای دوست صمیمی‌اش یوزف یواخیم  نوشت، که ویولونیستی بزرگ در دوران خود بود.

 

 

● کنسرتوی ارکسترا اثر بارتوک 

 

هیچ سولیستی در این کنسرتو وجود ندارد، اما همه‌ی سازها نقش مهمی را  در این قطعه ایفا می‌کنند و اثری بی‌نظیر، آمیخته به شکوه، احساسات و نبوغ را در پنج بخش ارائه می‌دهند. بارتوک و خانواده‌اش در ۱۹۴۰ از اروپای جنگ زده به ایالات متحده رفتند و مدت‌ها برای گذران زندگی با چالش‌های مختلف دست و پنجه نرم می‌کردند، بعدها بارتوک به ارکستر سمفونیک بوستون پیوست و با استقبالی بی نظیر رو به رو شد و در ۱۹۴۴ این قطعه را در این ارکستر به اجرا درآورد که از آن زمان تاکنون، یکی از محبوب ترین کنسرتو‌های موسیقی است.  

 

 

● کنسرتوهای براندنبورگ اثر باخ 

 

 کنسرتوی براندنبورگ باخ، مجموعه‌ای شامل شش قسمت است که هر شش  کنسرتو، لایق قرار گرفتن در بین بهترین‌های دنیا هستند. هر کدام از این قطعات برای سازهای مختلفی ساخته شده اند. به طور مثال، در سمفونی شماره ۵ ویولون، فلوت و هارپسیکورد سازهای اصلی هستند.

تاریخ ساخت این قطعات مشخص نیست، باخ نسخه خطی آنها را در ۱۷۲۱ منتشر ساخت اما ممکن است که این کنسرتو را چند سال قبل از آن نوشته باشد.

 

 

● کنسرتوی ویولون سل اثر الگار

 

صدای واضح و رنج گسترده‌ی ویولون سل، برای آهنگسازان بسیار الهام بخش بوده و الگار هم از این موضوع مستثنی نیست. در این کنسرتو، او از حداکثر قابلیت های ویولون سل بهره برده و با استفاده از زبان موسیقی بی نظیری که منحصر بفرد به خود اوست، لحظاتی از شکوه، اشتیاق و اضطراب را مجسم می‌سازد. این قطعه آخرین کار بزرگ الگار بود که در ۱۹۱۹ ساخته شد، اما در ابتدا تنها نمایشی پر سر و صدا بود و دهه‌ها طول کشید تا محبوبیت امروزش را بدست آورد، محبوبیتی که آن را مرهون ژاکلین دوپره و زحماتش برای بازسازی و تنظیم این قطعه است.

 

 

 

● کنسرتوی ترومپت اثر هایدن 

 

درخشان ترین ساز که توسط آفتابی‌ترین آهنگساز به کار گرفته شده! چه چیزی را می‌توان درباره‌ی کنسرتوی ترومپت هایدن دوست نداشت؟ این قطعه زیبا را هایدن در ۱۷۹۶ برای دوستش آنتون ویندیگر که استاد و سازنده‌ی ترومپت بود ساخت. این کنسرتوی سه بخشی، نشاط و ذوق بی نظیری را با مخاطبان خود به اشتراک گذاشته و نهایت توانایی موسیقیایی ترومپت را نمایش می‌دهد.

 

 

● کنسرتوی چهار فصل اثر ویوالدی

 

همه‌ی ما چهار فصل ویوالدی را بارها شنیدیم و همین شاید دلیلی باشد برای اینکه ندانیم چه قطعه‌ی بی نظیری است. در این قطعه در واقع چهار کنسرتو یکی شده و هر بخش به یک فصل سال اختصاص می‌یابد. هر یک از بخش‌ها با تصویرسازی شاعرانه‌ای که موسیقی مجسم می‌سازد، همراه است، از آواز پرندگان بهاری تا طوفان تابستانه و لغزش اسکیت بازها در میانه‌ی زمستان. این قطعه در سال ۱۷۲۵ در آمستردام منتشر شد، هر چند ویوالدی آن را ۸ یا ۹ سال قبل از آن ساخته بود.

کنسرتوی چهارفصل جدالی بین هارمونی و نبوغ و در نهایت ترکیبی بی نظیر از هر دوی آنهاست.

 

 

● کنسرتوی شماره ۲ پیانو اثر راخمانینوف

 

کنسرتوی شماره ۲ پیانو اثر سرگئی راخمانینوف روسی را می‌توان یکی از بهترین قطعات موسیقی طول تاریخ دانست. کنسرتویی که از اولین تا آخرین نت آن، شاهکاری بی نظیر است.  ترکیبی فوق العاده از تکنوازی و همنوازی ، طوفانی از احساسات که به طرزی الهام بخش با موسیقی تنیده شده و قلب شنونده را با خود همراه می‌سازد.

راخمانینوف، پس از سالها شکست موسیقیایی به خصوص در سمفونی شماره یک خود،  در سال 1901 موفق به نوشتن نسخه اولیه این قطعه‌ی بی نظیر شد و دنیای موسیقی را تحت تاثیر خود قرار داد.

 

 

● کنسرتوی ویولون اثر سیبلیوس

 

لیست ما کامل نخواهد بود مگر با ژان سبیلیوس، آهنگساز مطرحی که آرزو داشت ویولونیستی حرفه‌ای شود اما می‌توان گفت که خیلی موفق نبوده! البته  بعضی با کمی غرض اینگونه از او یاد می‌کنند، اما سیبلیوس انتقام این حرف را با کنسرتوی ویولونی که در سال ۱۹۰۴ نوشت، از منتقدان خود گرفت! دونالد تووی، منتقد موسیقی این قطعه را پولونایزی (نوعی رقص لهستانی) برای خرس‌های قطبی توصیف کرد و گفت که این قطعه به مانند یخ‌های فنلاند، زادگاه سیبلیوس برق می‌زند.

این کنسرتو از سه بخش تشکیل شده : نشاط انگیز ملایم (Allegro moderato)، ملایم (Adagio) و تند و نشاط انگیز (Allegro).  این اثر منحصر بفرد برای تکنوازها چالشی همه جانبه است و همین آن را به یکی از بهترین‌های دنیا تبدیل کرده. 


anonymous بازدید : 239 سه شنبه 02 دی 1399 نظرات (0)

انگلیسی زبان شیرینیه  و مثل هر چیز دیگه‌ای وقتی حرفه‌ای میشی جذاب و جذابتر میشه  ،یکی از مسائلی که می‌تونه خیلی کمک کنه به انگلیسی صحبت کردن اون هم به صورت حرفه‌ای، اصلاحات  هستن که اگه ازشون  در موقعیت‌های به جا استفاده کنیم،  میتونیم احساسات و یا منظورمون رو خیلی خوب و روشن‌ بیان کنیم و حتی انگلیسی زبان‌ها رو هم تحت تاثیر قرار بدیم! 

تو این مقاله ۱۰ تا اصطلاح رایج بریتانیایی و کلاسیک رو بهتون معرفی می‌کنیم، این اصطلاحات تو موقعیت‌ها و سناریوهای مختلفی استفاده میشن و بین کسانی که با لهجه بریتیش صحبت میکنن، خیلی رایج تر هستن تا آمریکایی‌ها! 

 

 

 

 

 

DON’T GIVE UP THE DAY JOB

 

 

فرض کنید که تازه یه کاری رو شروع کردید، و یا چیزی رو برای اولین باره که داره امتحان می‌کنید و خوب هم پیش نمیرید! یکی میاد بهتون میگه " don't give up the day job!"  که شاید به نظر برسه داره بهتون مشاوره مالی میده! ولی خب منظورش اینه که با این رویه‌ای که دارید پیش میرید قرار نیست اتفاقی بیفته! به طور کلی از این اصطلاح زمانی استفاده میشه که کسی داره کاری رو انجام میده ولی انقدر بده که بعید به نظر میرسه موفق بشه!

 

 

Example: “After he failed to play Wonderwall by Oasis on his acoustic guitar at the party, we advised him not to give up his day job”.

 

 

 

 

WIND-UP MERCHANT 

 

 شما هم ممکنه کسی رو بشناسید که با حرفاش بقیه رو ناراحت میکنه و بعدش میگه "بابا شوخی کردم!"، انگلیسیا به اینجور آدما میگن : "wind-up merchant"! تو فضاهای مجازی هم معادل این اصطلاح رو trolls  (ترولز)   میگن! 

خلاصه که اینجور آدما واسه تفریح خودشون، بقیه رو شوخی شوخی ناراحت میکنن و خیلی "wind-up merchant" تشریف دارن! 

 

Example: “Steven’s smart, but he’s such a wind-up merchant; he knowingly offends us just so he can laugh at us for being upset”

 

 

SPANNER IN THE WORKS

 

 

وقتی کسی یا چیزی یهو سر راه نقشه‌هاتون سبز میشه از این اصلاح استفاده کنید! در اصل این جمله وقتی به کار میره که یه چیزی وارد موتور ماشین و یا قسمت‌های دیگه‌ش میشه و اونو از کار میندازه! البته هر اتفاقی تو زندگی که باعث عقب افتادن کاری بشه به عنوان  spanner in the works به حساب نمیاد! واتفاقاتی رو میگن که منجر به مشکلات واقعی بشن.

 

Example: “Mick is usually great, but the fact that he wants to come over the same week as my parents makes him a real spanner in the works”

 

 

 

TAKE THE BISCUIT 

 

 

اگر هر چیزی یا کسی خیلی شمارو اذیت و برانگیخته کنه، و یا در نوع خودش خیلی احمقانه باشه، میتونید اصطلاح "take the biscuit" رو استفاده کنید که معادل آمریکاییش هم میشه  "take the cake ". تنها تفاوت بین این دوتا جمله اینه که آمریکایی ها تو موقعیت‌های مثبت ازش استفاده می‌کنن ولی انگلیسی‌ها وقتی یه اتفاق منفی‌ای میفته! 

 

 

Example: “I was mad when you didn’t do anything for the group project, but you really took the biscuit when you didn’t even show up for our presentation”.

 

 

:OVER-EGG

 

 

تو فارسی بهش میگیم "از شور به در کردن!" یعنی رو یه کاری انقدر فکر و انرژی و زمان میذاری و انقدر تکرارش میکنی که خراب میشه! مثل این میمونه که به کیکیت زیاد تخم مرغ بزنی! این اصطلاح رو اصلا از همین جمله گرفتن و معادلش میشه "over-exciting" که ینی بیش از حد انجام دادن یه کاری!

 

Example: “The cheese bread I made was great, but I over-egged when I added habanero peppers on top”.

 

 

WIN‌D YOUR NECK IN

 

این دقیقا همون "سرت به کار خودت باشه"ست که ما ازش استفاده می‌کنیم! وقتی چیزی مستقیما به کسی مربوط نیست و الکی داره دخالت می‌کنه این اصطلاح رو براش به کار می‌بریم.

Example: “I get that you don’t want them to be mad at each other, but you’re not involved in their issue, so you should probably wind your neck in”.

 

 

BOB’S YOUR UNCLE 

 

 

ریشه‌ی این اصطلاح خیلی مشخص نیست که از کجا میاد، ولی در واقع وقتی به کار میره که یه کاری خیلی سخت تر از اونی بوده که فکرشو می‌کردی، تو فارسی هم به کنایه میگیم "'گفتنش آسونه" معادل دیگه‌ی انگلیسیش هم "easier said than done " رو میشه مثال زد! 

 

Example: “Just find a beat, record some vocals, and get them mixed and mastered. Bob’s your uncle, you’ve created a song!”

 

 

 

A FEW SANDWICHES SHORT OF A PICNIC

 

 

این اصطلاح خاص، آماده نبودن رو توصیف می‌کنه. در واقع برای کسی به کار میره که آمادگی و آگاهی کاملی از کاری  که داره انجام میده رو نداره.

Example: “He’s a lot of fun to hang out with, but the fact that he thought it’d be okay to come to my house at midnight shows he’s a few sandwiches short of a picnic”.

 

 

FULL OF BEANS 

 

این اصطلاح خیلی رایجه و کسی رو توصیف میکنه که خیلی مشتاق و پر انرژیه!منظور از دونه‌ها (beans) هم اینجا همون دونه‌های قهوه‌‌ست!  ریشه‌ی اون برمیگرده به این حقیقتی که دونه‌های قهوه پر از کافئینن! ( coffee beans).

Example: “You must be really full of beans this morning! How did you get up at sunrise and go on a run before I was awake?”.

 

 

QUIDS IN 

 

اگه دارید روی یه کاری وقت و سرمایه میذارید و جواب هم میگیرید، میشه گفت شما "quids in" هستین! تو انگلیسی عامیانه به پوند میگن کوئید، و وقتی از اصطلاح "quids in" استفاده میشه، یعنی شما رو شانسید و حسابی دارید سود میبرید!

 

Example: “I can’t believe it! He played the lottery and he somehow managed to be quids in”.

 


anonymous بازدید : 264 سه شنبه 02 دی 1399 نظرات (0)

 تو این بلاگ میخوایم به معرفی یکی از ترناک‌ترین و هیجان انگیزترین بازی‌های دنیا بپردازیم. بازی p.t ساخته‌ی آقای هیدئو کوجیما.

 

اجازه بدید از خالق اثر ، کوجیما شروع کنیم. هیدئو کوجیما ، متولد ۲۴ اوت ۱۹۶۳ یعنی می شه گفت اول شهریور ماه سال ۱۳۴۲ در توکیو ، ژاپن در خانواده ای متدین چشم به جهان گشود ... ؟ نه ما از خانواده اش دیگه جدی خبری نداریم. اونچه از خانواده ی کوجیما می دونیم اینه که کم تو ژاپن مهاجرت نکردن و از وقتی که هیدئو حداقل بدنیا اومده ،  ۲ مرتبه ، از توکیو به شیراساکی در مرتبه ی اول و در مرتبه ی دوم از شیراساکی به کاوانیشی مهاجرت داشتند.

 

 

این آقای هیدئوی جوان ، از همون اول مغزش خوب کار می کرده ! و از همون اول هم می دونسته تقریباً جاش کجاست. کلاً به سینما و تصویرگری علاقه داشته و شاید چون به خودش باور نداشته اول تو سرش بوده که بازیگر شه . کمی که بزرگتر می شه و افکار مریضش ( ما اینجا از لفظ مریض بودن افکارش به نیت تمجید و استثنایی بودنش استفاده کردیم ) با دایره ی لغت بیشتری مواجه می شه ، تصمیم می گیره بنویسه ! اون داستان های کوتاهش رو برای مجلات ژاپنی ارسال می کرده و مثل دوران بلوغ هر هنرمند نابغه ی دیگه ای ، نوشته های این دوستمون هم به چشم مجله ها نمیاد و هرگز چاپ نمی شه ! البته الآن می گن دلیلش این بوده که اون مجله ها دنبال داستان های ۱۰۰ صفحه ای بودن و داستانهای هیدئو کوجیما اصولاً سه برابر حجم داشته، ولی شما به ما بگید این آخه دلیل می شه ؟!

 

 

خلاصه بریم جلوتر ، قسمت بعدی از زندگی کوجیما خیلی شبیه خودش نیست و فکر کنم به اصرار خانواده در دانشگاه دوره ی اقتصاد رو شروع می کنه. هرچند در همین مدت به نحوی خودش رو با فعالیت های فیلم سازی هم سرگرم می کنه. اما هرچه جلوتر می ریم ، این جاش رو دیگه باید از دوستان و هم دانشکده ای هایش  بپرسیم که چطور هیدئو بار دیگه به علایقش فرمون می ده و از فیلم سازی و کارگردانی که آخرین هدفش بوده، در سال چهارم دانشگاه به یکباره دست از تحصیل اقتصاد می کشه و نه فقط خانواده که دوستانش رو هم شگفت زده می کنه !

 

هیدئو کوجیما در سن ۲۳ سالگی وارد شرکت بازی سازی کونامی می شه و پروژه ی متال گیر استارت می خوره. می خوام بگم قبل از اینکه کوجیما برای خودش کوجیما بشه ، اینکه ۲۳ سالگیت رو با کونامی شروع کنی، آرزوی خیلی از ما بازی دوست ها می تونه باشه . درسته ؟ فقط یک سال زمان می بره و متال گیر در سال ۱۹۸۷ در ژاپن و اروپا عرضه می شه و کلییییی سر و صدا می کنه. و خیلی جای سؤال برای سازنده هاش نمی گذاره و بدون وقفه در سال ۱۹۹۰ و ۱۹۹۸ ، سری های دوم و سوم متال گیر با پسوند سالید اسنیک و سالید عرضه ی بازار و این مرتبه روی کنسول پلی استیشن اجرا می شه ! و بوووممم !!! کوجیما به هدفش می رسه و دیگه تبدیل به یک چهره ی مشهور بین المللی در این صنعت می شه !

ازونجایی که این دوستمون صرفاً یک هنرمند عشق هنر و چل و دیدونه نبوده ، و تحصیلات دانشگاهی در زمینه ی اقتصاد داشته ، برخلاف خیلی از هنرمندای دیگه حواسش به جیبش هم بوده و خیلی سریع شرکت کوجیما پروداکشنز رو به عنوان تابعه ای از کمپانی کونامی ثبت می کنه و به بازی می آره.

همکاری این شرکت با کونامی تا سال ۲۰۱۵ ادامه داشت و آخرین کار مشترکی که عرضه شد کماکان از سری بازی های متال گیر بود که سی و یکمین سری از بازی های این مجموعه در سیستم عامل های مختلف محسوب می شد و اسمش بود متال گیر ۵ : فانتوم پین.

اما ! اما این وسط یک کار نصفه نیمه ی دیگه ای هم بود که هرچند این جدایی باعث شد کار شهید شه به نحوی و هیچ وقت نه تنها نسخه ی نهایی بازی عرضه نشد ، که حتی دموی بازی هم از فروشگاه پلی استیشن حذف شد !  و این بازی چیزی نیست جز بازی P.T.  از سری بازی های سایلنت هیل کونامی.مجموعه ای که به خودی خود یکی از سری بازی های مشهور کمپانی کونامی بود و این مرتبه با حضور کوجیما در بخش کارگردانی و طراحی می تونست به یکی از مادگارترین بازیهای طول تاریخ این صنعت تبدیل شه ! باور کنید اغراقی در کار نیست ! کافیه شما با دموی این بازی که در ۱۲ اوت ۲۰۱۴ عرضه شد و فقط ۳۰ دقیقه زمان داشت آشنا باشید. خیلی ها جرأت بازی کردنش رودر شب یا  تنهایی نداشتن  و حتی باور کنید خود بنده ! بازی رو در حالت بی صدا و MUTE   نهایتاً تونسته ام تموم کنم. 

 

 

 

این بازی که قطعاً مثل مابقی سری های بازیش در ژانر ترس و وحشته ، با کارگردانی کوجیما جداً از جلوه های ترس نمی گیم جدید اما ویژه ای برخورداره که شاید صرفاً ترکیب دقیق و زمان شناسی عالی در طراحی بازی موجب می شه تا این اندازه ترس بر شما غلبه کنه.

 داستان ازونجایی که ماهیت بازی یک دمو قرار بوده باشه خیلی واضح مطرح نمی شه و خیلی سر و ته خاصی نداره. شما وارد یک خونه ای می شید با یک پلان عجیب و غریب و از طریق آنچه از صدای رادیو پخش می شه صرفاً متوجه می شید که یک مرد در این خونه مرتکب قتل همسرش و دو فرزندش شده. و به دو مورد قتل مشابه دیگر هم در سطح شهر اشاره می شه ( اینجا همونجاییه که ما ایده ی اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY رو برای سناریوی ترسناک دوممون ایده گرفتیم که در عین حال که داستان به داستان اتاق فرار DEAD END متصل و مرتبطه ، ترتیب در بازی مطرح نباشه و پیش شرط و پیش نیازی برای تجربه ی هر یک از بازی ها وجود نداشته باشه ). در این بازی بر خلاف دیگر سری بازی های سایلنت هیل ، تصویر بصورت اول شخص نمایش داده می شه و  کاراکتر شما از هیچ ابزار و توانایی خاصی برخوردار نیست و همین مواجه شدن شما با هر اتفاق ماورا طبیعتی رو بخصوص اگر روح خصمانه ی لیزا باشه ، سخت تر و ترسناکتر می کنه.

جالبه بدونید در طراحی ظاهر کاراکتر لیزا ، کوجیما از دو شخصیت Yurei  و Ubume فرهنگ سنتی ژاپنی استفاده کرده و بهتون پیشنهاد می کنم اگر می خواید بیشتر خودتون رو بترسونید حتماً این دو اسم رو گوگل کنید و یا راجع بهشون بخونید و یا به دیدن نقاشی ها و تصویرها اکتفا کنید ! چرا یه ملیت یه همچین شخصیت های ترسناکی باید تو فرهنگ کهنش داشته باشه آخه ؟!!! واقعا چرا ؟!

بگذریم. شما صرفا در بازی حرکت می کنید و در تصویر می تونید زوم کنید که با انجام یک سری مشاهدات صرفاً در بازی پیش می روید و هربار که از زیر زمین خانه خارج می شوید، دوباره خودتون رو در سردر ورودی خونه می بینید.

شبها یکی پس از دیگری سپری می شوند تا در نهایت در اصلی منزل باز می شه و شما بالاخره هر ساختمان خارج و  به خیابان راه پیدا می کنید. اینجاست که دموی کات سین و تریلر بازی نمایش داده می شه ، و دو چیز توجه شما رو بخودش جلب می کنه ، اسم بازی سایلنت هیل و البته نقش آفرینی نورمن ریدس در بازی ! اومدم بگم حیف ! که این بازی نسخه ی کاملش عرضه نشد که ما از بازی نورمن ریدس لذت ببریم که خوب، کوجیما بعد از جداییش از کونامی و ساخت بازی Death Stranding  با کمپانی خودش ، این جای خالی رو پر کرد و می تونید حسابی با نورمن ، نقش آفرینیش و شکلک هایی که تو آینه اتون در میاره خودتون رو راضی کنید.

 

خیلی بیشتر از این حرفها می شه از کوجیما ، سایلنت هیل ، دث استرندینگ و دیگر اسمها و موضوعاتی که در این بلاگ مطرح شد براتون بگیم ، اما باشه برای بلاگ های بعدی شاید.

در آخر،  آنچه در اتاق فرار DEAD END  از مجموعه ی اسکیپ کیوب طراحی شده ، عیناً طراحی و بازسازی همین بازیP.T.  با المان های حتی الامکان یکسان و روایت داستانی کاملاً برابر است. پس خیلی دنبال داستان روشنی نباشید ، دنبال چرا ها نباشید و صرفاً انچه کوجیما برای مخاطبینش در مانیتور کونسول های بازیشون طراحی کرده رو ، اینبار در واقعیت لمس کنید و تجربه کنید. 



anonymous بازدید : 69 دوشنبه 01 دی 1399 نظرات (0)


پیانو در تاریخ موسیقی، چه مدرن و چه کلاسیک، سازی بسیار موثر بوده است. این ساز محبوب و زیبا در ایتالیا  و در سال ۱۷۰۰ میلادی ساخته شد. برخی پیانو را تکامل یافته‌ی ساز هارپسیکورد می‌دانند. پیانو در طیی سالها تکامل خود به شکل‌های مختلفی از جمله پیانو رویال، پیانو دیواری، دیجیتال، هیبریدی و در نهایت کیبورد درآمد. در اینمقاله ۱۰ حقیقت جالب را درباره‌ی این ساز بیان کردیم که شاید نمی‌دانستید!


۱- کشش سیم‌ها


پیانوها معمولا حدود ۲۲۰ تا ۲۳۰ سیم فلزی دارند که خیلی محکم در کنار هم بسته شدند تا هنگام ضربه‌‌ی چکش صدا تولید کنند. هر سیم به طور معمول حدود ۱۶۸ پوند فشار را متحمل می‌شود که باعث می‌شود کشش بیشتر پیانوهای استاندارد بین ۱۸ تا ۲۰ تن باشد، البته بعضی از پیانوها کشش وحشتناک ۳۰ تنی را هم تحمل می‌کنند. این حقیقت شگفت انگیز است که باعث میشود کوک کردن پیانوها کار سخت و پیچیده‌ای بوده و فقط توسط یک متخصص قابل انجام باشد.


۲-  پیانوی کهکشانی 


پیانوی کهکشانی توسط کمپانیِ سازهای کهکشانی در دبی ساخته شده که تخصص‌شان ساخت سازه‌های عجیب و لوکس است. پیانوهای زیادی وجود دارند که مانند اثری هنری هستند، اما این سازه را می‌توان خاص ترین‌شان دانست. پیانوی کهکشانی را با قیمت ۱.۳۶ میلیون دلار می‌توان یکی از گرانترین سازهای دنیا خواند. بدنه‌ی این پیانو از ورق‌های طلای ۲۴ عیار ساخته شده و دارای درب اتوماتیک و کلیدهای منحنی است.


۳- گرانترین پیانو 


این پیانو ساخته‌ی دست هایزمن است و برای اولین بار در المپیک ۲۰۰۸ پکن  توسط پیانیست معروف چینی،  لانگ لانگ، نواخته شد. این پیانو طراحی زیبا و شفافی دارد و به همین خاطر، به آن پیانو‌ی کریستالی می‌گویند. این پیانو به قیمت ۳.۲۲ میلیون دلار به فروش رسید و گران‌ترین پیانوی دنیا نام گرفت.


۴- اولین پیانوی اختراع شده


اولین پیانو در سال ۱۹۰۷ در ایتالیا توسط بارتولومئو دی فرانچسکو کریستوفورتی، که سازنده‌ی معروف سازهارپسیکورد بود، ساخته شد. اولین ساخته‌ی او را "هارپسیکورد با صدای بلند و نرم "می‌خواندند، این نام البته بعدها به پیانو کوتاه شد. هارپسیکورد تنها صداهایی در حجم و رنجی خاص را تولید می‌کرد، بنابراین ساخت سازی که به تماس حساس باشد، تحولی عظیم محسوب می‌شد. اولین پیانویی که اختراع شد بسیار گران بود، به طوریکه خرید آن برای خانواده‌های ثروتمند نیز به سادگی امکان پذیر نبود.اولین پیانوها قطعا متفاوت بودند و به خوبی پیانو های امروزی هم نبودند. در قرن نوزده میلادی بود که پیانویی با ظاهررایج امروزی ساخته شد.


۵- پیانوهای دیجیتال


پیانوهای دیجیتال برای نخستین بار در ۱۹۸۰ وارد بازار شدند، اگرچه سازهای الکترونیکی ۶۰ سال قبل از آن وارد دنیای موزیک شده بودند. اولین نمونه‌ی پیانوی دیجیتال در واقع ساز آکوستیکی بود که توسط یک ارتقا دهنده، امکان تقویت صدا را می‌داد، بسیار هم محبوب بود و هنرمندان مشهوری همچون ری چارلز و دوک الینگتون، آن ساز را می‌نواختند.


۶- بزرگترین پیانوی دنیا


رکورد دار ساخت بزرگترین پیانو در دنیا، آقای آدریان مان نیوزلندی است. ساخت این پیانوی غول آسا ۴ سال زمان برد، وزن این ساز ۴ تن است و طولش به ۵.۷ متر می‌رسد. آقای مان ۲۵ ساله بود که موفق به اتمام ساخت این ساز غول پیکر شد. 



۷- کوک کردن پیانو


یک پیانوی جدید باید سالی ۴ بار کوک شود که بعدها به ۲ بار در سال کاهش می‌یابد. همچنین پیانوها اگر در محیط های خیلی مرطوب و یا خیلی خشک نگهداری می‌شوند، باید کاملا کوک بمانند. پیانوهای دیجیتال نیاز به کوک شدن ندارند، گرچه نگهداری نامناسب از آنها منجر به تاب برداشتن صدایشان می‌شود.


۸- پیانو ساز زهی است یا کوبه‌ای؟


این موضوع همیشه بحثی داغ در میان موزیسین‌ها بوده است، شاید برای شما هم جالب باشد که بدانید این ساز را سازی کوبه‌ای می‌دانند. گرچه پیانو توسط سیم‌ها و در اثر برخورد چکش به آنها نواخته می‌شود، اما در ارکستر سمفونیک در میان سازهای کوبه‌ای جای دارد.



۹- پیانوهای دیواری از پیانوهای رویال آهسته تر هستند


نواختن پیانوی رویال سریعتر از پیانوهای دیواری است، به این خاطر که پیانوی رویال دارای یک اهرم تکرار است و به نوازنده اجازه‌ی تکرار نت ها حتی وقتی‌که کلید کاملا بالا نیامده است را می‌دهد. اما نواختن نت تکراری در پیانوهای ایستاده نیازمند بالا آمدن کامل کلید است. 


۱۰- پیانو، پادشاه سازهای موسیقی


پیانو را پادشاه سازها می‌دانند، دلیل آن هم اینست که  رنج نت‌هایی که می‌توان با پیانو نواخت بسیار وسیع و گسترده است ، از کوتاهترین‌ تا بالاترین نت‌ها با این ساز منحصر بفرد نواخته می‌شود.همچنین پیانو تنها سازیست که امکان همنوازی و نواختن ملودی به طور همزمان در آن وجود دارد، این دلایل است که پیانو را به سازی کامل و مستقل تبدیل می‌کند. 




anonymous بازدید : 75 دوشنبه 01 دی 1399 نظرات (0)

اگر با مجموعه ی ما و اتاق فرارهای ما آشنایی داشته باشید ، باید بدونید که یکی از سناریوهای ما ، MY NAME IS SIDNEY  با الهام از فیلم آنابل ساخته شده فیلم آنابل. باید بهتون بگم که برعکس چیزی که تمام فیلم های ترسناک اول یا آخر فیلمشون صرفاً به شوخی و یا به  دروغ مدعی می شن که بر اساس واقعیت ساخته شده آنابل کاملاً از روی واقعیت ساخته شده. و نه یک واقعیت جزئی ! منظورم اینه که فقط عروسک یک بنده خدایی اسمش آنابل نبوده. یا فقط از قضا اسم بازیگر زن نقش اول آنابل والیس نیست. ( حتماً از این بازیگر سریال پیکی بلایندرز رو ببینید ) نه ! این عروسک شوم ! دقیقاً به همین اسم وجود داشته و البته باید بگیم که داره ! و عیناً در قفسه ای شیشه ای که از کلیسای ترینیتی منهتن در نیویورک آمریکا  با طلسم تهیه شده محبوس شده! و مجدداً عیناً در موزه ی خانگی یک زوج نازنین که گویا هیچ سرگرمی و استعداد دیگری در زندگی جز این ژانگولر بازی ها نداشتن، نگهداری می شه. این عروسک در سال ۱۹۷۰ و عیناً مطابق با فیلم از دو هم اتاقی که عروسک رو خود مدعی بودند که دزدیده اند تحویل گرفته می شه و گویا روحی که اون تو تسخیر شده متعلق به دختری به اسم آنابل هیگینز هست.

برگردیم به زوج وارن،  این زوج عاشق به نامهای ادوارد وارن ماینی و لورن ریتا وارن هردو در زمینه های فراطبیعی محقق محسوب می شدن و خیلی از مسائل شیطان شناختی رو خودشون به صورت خودآموز آموخته بودن. این زوج استثنائی امروز هردو از دنیا رفته اند ( اد در ۲۰۰۶ و لورن در ۲۰۱۹ ) و متاسفانه یا خوشبختانه ، آموخته های خودشون رو به برادرزاده ی اد و خواهرزاده ی لورن ، انتقال دادن ! می خوام بگم نگران نباشید ، هنوز کسی هست که حواسش به این عروسک و بقیه دوستایی که تو اون کلکسیون شخصی دوستان جمع آوری شدن ، رسیدگی کنه و ازشون مراقبت کنه.

گفتیم دوستای دیگه ، بله . این عروسکه من ، مثل آنچه در فیلم میبینید کنار مهره ها و اعضای دیگر شیطانی اسیر شده که به دیگر پرونده های زوج وارن مربوط می شه. زوج وارن پرونده های متعددی رو درش حضور داشتن و ایفای نقش کرده اند که باید بهتون بگم خیلی از بهترین فیلم های ترسناکی که دیدید و دنبال می کنید اصولاً به پرونده های همین دو نفر و تجربیات و دست نوشته های همین دو نفر بر می گرده. برای مثال فیلمهای احضار ۱ و ۲ که در آنها دو پرونده ی خانواده ی پرون و آمیتی ویل از مجموعه تحقیقات برجسته ی خانواده ی وارن به حساب می آیند.

پرونده های زوج وارن در خانواده ها و یا خانه های تسخیر شده یا نفرین شده زیاد هستن ، مثل خانواده ی آنفیلد پولترژئیست در لندن که باز الهام بخش در ساخت فیلم احضار ۲ بوده است و یا قتل هایی که در پرونده ها نشانی از تسخیر و جن زدگی یافت می شد، باز می شه برای نمونه به پرونده ی قتل آلن بونو ، توسط هم خانه اش، آرنی جانسون در سال ۱۹۸۱ اشاره کرد. این موارد زیاد هستن و در رابطه با هر پرونده الآن صرفاً یک سری نوشته هست که به تأیید و یا تکذیب آنچه گذشته می پردازه. اما عروسک آنابل ، در قفسه اش سر و مر و گنده حاضره ! و دیگر دوستهاش که اتفاقاً تصویری از اونها رو هم حتماً در فیلم آخر آنابل  با اسم Annabelle Comes Home می تونید ببینید. مثل جعبه ی موسیقی خانواده ی پرون ، سامورایی ، پیانویی که خود بخود نواخته می شه ، میمون اسباب بازی ، آینه ی احضار ، کتاب سگ سیاه ، بت شیطانی ، تابوت خون آشام و آجری از رهبر برلی و شاید عروسکی از آنابل ترسناکتر ، عروسک سایه ، که اگر کنارش بخوابید می تونه باعث ایست قلبی ، تفنس و حتی مرگتون بشه !

فکر کنم همین اندازه کافی باشه ، و در همین اندازه که بدونید این فیلم ها خیلی هم ساخته ی ذهن و تخیل نویسنده و فیلمساز نیست و نمی دونیم چرا و چجوری ، ولی بعضی ها واقعاً این اندازه بدشانس هستن که توی زندگیشون درگیر این مسائل شیطانی هم بشن !

اگر دوست دارید کمی فراتر از فیلم های ترسناک ، این فضاها رو از نزدیکتر و شاید ملموستر تجربه کنید حتماً اتاق فرار MY NAME IS SIDNEY  از مجموعهاتاق های فرار اسکیپ کیوبرو تجربه کنید. 

 



anonymous بازدید : 57 یکشنبه 30 آذر 1399 نظرات (0)

در تاریخ موسیقی، نوابغ بسیاری ظهور کردند و با آثارشان کل دنیا را تحت تاثیر خود قرار دادند، در میان این افراد نمایندگان نام آشنایی از دنیای گیتار وجود دارند که با هنرشان سبک‌های موسیقی راک،جز و بلوز را برای همیشه متحول ساختند. در این مقاله به معرفی ۱۰ نفر از آنها به انتخاب مجله موسیقی رولینگ استون می‌پردازیم. 



1-  جیمی هندریکس 


جیمز مارشال هندریکس ، زاده ی 27 نوامبر 1942 در سیاتل آمریکاست ، خواننده و نوازنده ی معروفی که بسیاری او را تاثیرگذارترین نوازنده یگیتار الکتریک در تاریخ موسیقی  و یکی از از تحسین شده ترین موزیسین ها در قرن 20 می دانند .

او بی شک انقلابی عظیم را در موسیقی راک پدید آورد ، نوازندگی روان او مثال زدنی و بی بدیل است . موسیقی جیمی هندریکس برخاسته از جان و روح اوست و بر روح مخاطب  نیز تاثیری عمیق می گذارد .

"Little wing " یا بال کوچک را میتوان زیباترین اثر او دانست که  بسیاری معتقدند که هیچ نوازنده ای نمیتواند به مانند خود جیمی ، این قطعه را چنان عمیق و تاثیرگذار بنوازد . 

 این اسطوره ی بزرگ در سپتامبر 1970 در لندن از دنیا رفت .



2- اریک کلپتون


اریک کلپتون ، ستاره ی سبک بلوز و راک ، خواننده و ترانه سرای زاده ی بریتانیاست . سادگی خاص او در نوازندگی و سبک و انرژی خاص او مثال زدنی است . 

کلپتون در دوران  زندگی هنری خود ، یکبار به عنوان هنرمند تکنواز و دوبار با گروه های  "cream " و " yardbirds " به تالار مشاهیر راک اند رول راه یافته است .


3- جیمی پیج


جیمز پاتریک پیج ، تهیه کننده ، موزیسین و ترانه سرای انگلیسی ، از اعضای گروه های راک معروف " led zeppelin" و 

"the yardbirds" ، بی شک لایق جایگاه سوم در لیست ماست . به عنوان نوازنده ی اصلی او همیشه دقیق ترین اجرا را داشته و سلیقه ای فوق العاده  در نوازندگی اش دیده می شود . 

از برجسته ترین آثار او میتوان به " heartbreaker "  اشاره کرد که اوج هنر خود را در آن به نمایش گذاشته است .


4- کیث ریچارد


کیث ریچارد ، موزیسین انگلیسی را با گروه معروف "the rolling stones " میشناسیم .  بدون شک اسطوره ای بزرگ در تاریخ نوازندگی  است . 

معروف ترین آهنگ ریچارد ، "happy"  به همراه رولینگ استونز است که در آن سبک زندگی بی قید و شرط خود را با بیان این جملات جشن میگیرد :


هرگز نمیخواستم مثل بابا باشم

صبح  و شب برای رئیس کار کنم .



5- جف بک


آثار جف بک را میتوان تلفیقی از نبوغ و شخصیت او دانست . این هنرمند انگلیسی عضو گروه معروف "yard birds "  را ، که در سال 1944 در ولینگتون  به دنیا آمد را میتوان به عنوان یکی از برجسته ترین نوازندگان گیتار در تاریخ  دانست ، کسی که به اعتقاد بسیاری ، مرزهای سبک بلوز را جابجا کرد !


6- بی بی کینگ


جایگاه ششم لیست ما متعلق به اسطوره ی آمریکایی بی بدیل تاریخ موسیقی ، بی بی کینگ است . 

او اولین اثر خود را در سال 1949 روانه ی بازار و بعد از آن دهه ها را صرف اجرا بر صحنه های مختلف کرد . بی بی کینگ سالانه بیش از 300 تور در جای جای دنیا برگزار میکرد . در سال 2009 موفق به کسب 15 گرمی خود شد و 6 سال بعد در سال 2015 از دنیا رفت . 



7- چاک بری


چاک بری امریکایی  ، خواننده و ترانه سرا را میتوان یکی از پیشتازان موسیقی راک اند رول دانست . از معروفترین آثار او ،

   “ no particular place to go “ ، "You never can tell “ و "johnny B.good " هستند .

دنیا این اسطوره ی بزرگ  دنیای گیتار را در سال 2017 از دست داد .



8- ادی ون هیلن


 ادی ون هیلن ، موزیسین هلندی-آمریکایی ، گیتاریست اصلی گروه راک آمریکایی ، " ون هیلن" بود.

از آثار ماندگار او میتوان به  "unchained" اشاره کرد که سبک نوازندگی خاص او  طوریست که انگار ساز دیگری به جز گیتار مینوازد  !

متاسفانه این نوازنده ی تکرار نشدنی ، در اکتبر 2020 دیده از جهان فرو بست .


9- دوین آلمن


هاوارد دوین المن ، گیتاریست راک آمریکایی ، بنیانگذار گروه "برادران آلمن " ، نوازنده ی بی رقیب اسلاید است . تام داود ، تهیه ی کننده ی موسیقی و مسئول معرفی دوین و اریک کلپتون ، دیگر اسطوره ی این لیست در یکی از خاطرات خود آورده است که :

در سال 1970 ، زمانی که گروه برادران آلمن مشغول ضبط دومین آلبوم خود بودند ، مدیر برنامه های اریک کلپتون با او تماس گرفته و از او اجازه ی ضبط در استودیو اش را میخواهد . تام این موضوع را به دوین گفته و او بسیار مشتاقانه از ایم مسئله استقبال میکند و حتی از او میخواهد که در هنگام ضبط آلبوم اریک در استودیو حضور داشته باشد . 

بعد ها این دو در اثری به نام " لایلا " ، با هم همکاری داشتند . 


10- پیت تاونزند


پیتر دنیس بلنفرد تاونزند ، گیتاریست متولد لندن ، رتبه ی دهم را در لیست ما از آن خود کرده است . این اسطوره ی نوازندگی ، از اعضای گروه معروف و تکرار نشدنی  "the who " است . 

پیتر در دوران حرفه ای خود هرگز به طور مستقل کار نکرده و به همین خاطر است که بعضی معتقدند ، بسیاری از افراد به توانایی بی نظیر او در در نوازندگی پی نبرده اند . 

از مشهورترین آثار او به همراه "the who" ، میتوان به آهنگ  بی نظیر "won't get flood again"  ، " Baba O'riley " و "let my love open the door " اشاره کرد . او اکنون 75 سال سن دارد . 


 

anonymous بازدید : 71 یکشنبه 30 آذر 1399 نظرات (0)

 در ادامه معرفی بازی‌های ترسناک بذارید از یه بازی که نیمه دوم همین امسال ریلیز شده و به عنوان یکی از ترسناکترین بازی های سال شناخته شده، براتون بگیم. فراموش نکنید اگر در سال ۲۰۲۰ و با وجود تمام اتفاقات ترسناکش بازی ای بیاد و بتونه لقب ترسناکترین رو به خودش اختصاص بده ، حتماً !!! چیز خوفناکی باید باشه ! همونطور که گفتیم، Death Stranding نقاط مشترک زیادی باP.T. داشت، ولی حالا یه بازی جدید ساخته شده که باید گفت فقط شبیه نیست و در واقع داستانش عیناً و کاملا از P.T. الهام گرفته شده. امکان نداره بازی ترسناک Infliction (تحمیل) رو بازی کنید و از همون شروع بازی ، از قسمت منوی بازی حتی یاد P.T. و اتفاقات اون نیوفتید. همین کافیه که از لحظه ای که دسته ی کنسول رو دستتون میگیرید ، یک چراغ رو حداقل روشن بگذارید و روی صندلیتون میخکوب شید.



بلاگ  قبلی‌مون هم در مورد یکی از ترسناک‌ترین بازی‌های این دهه ینی P.T نوشته بودیم.این بازی از ساخته‌های آقای کوجیما ست و از سری بازی‌های سایلنت هیل، ساخته شرکت کونامی بوده که اولین بار به صورت یه دموی 30 دقیقه‌ای در سال 2014 معرفی شد. بعد از معرفی این بازی، کوجیما به خاطر مسائلی که الان نمی خواهیم بهشون اشاره کنیم، از کمپانی کونامی جدا شد و تشکیلات خودش رو راه اندازی کرد تا در سال 2019 یک بازی شاهکار دیگه رو به اسم Death Stranding روانه بازار کرد که البته نقاط مشترک زیادی با P.T. داشت. شاید اولین و واضح ترین و بارزترین نشانه اش حضور نورمن ریدوس به عنوان نقش اول داستان در هر دو بازی باشه. بگذریم ! قرار نیست بیشتر ازین از P.T  صحبت کنیم. اگه دلتون می خواهد ترس این بازی رو، نه از پشت صفحه کامپیوتر، که مستقیم و با پوست و استخوان خودتون تجربه کنین، حتما اتاق فرار DEAD END رو که بازسازی عینی این بازی کامپیوتریه رو تجربه کنید و پشت بندش اتاق فرار My Name Is Sidney  رو هم از دست ندید که میتونه برای شما و دوستانتون مکمل خوبی باشه!



این بازی که به صورت اول شخص طراحی شده، طی دو نسخه عرضه شده؛ نسخه اولیه توسط استودیوی مستقل استرالیایی Caustic Reality سال 2018 به بازار اومد. این استودیو خودش هم داستان باحالی داره! کل کارای طراحی بازی و نویسندگی داستان و کلا همه چی به عهده مالک کمپانی، آقای Clinton McCleary انجام میشه!! یه چیزی شبیه اونچه در مجموعه یاتاق فرارهای اسکیپ کیوب اتفاق می افته و با حداقل نفرات حداکثر خروجی گرفته می شه. بگذریم، خلاصه که اولین نسخه بازی که پابلیش میشه برای pc عرضه میشه و حسابی هم جایزه می بره. اما نسخه ای که جدیدا منتشر شده و اسمش Infliction: Extended Cut و شاید به روزرسانی شده‌ی همونه... روی تمامی کنسولها قابل بازیه و همینه که باعث می شه خیلی زود بین گیمرها تا این اندازه مطرح بشه!


بریم سراغ داستان بازی! همه این شناخت رو داریم که بازی‌ها و فیلم‌های ترسناک باعث می شوند شما به عنوان بیننده یا شرکت کننده یا بازی کننده، بترسید، درسته؟ ولی چیزی در مورد احساس دلهره چی ؟ میدونید؟ بین احساس ترس و دلهره مرز پر رنگ ! اما باریکیه. کارگردان‌های معروفی مثل هیچکاک بیشتر روی دلهره مانور میدن... این حس دلهره‌ست که نهایتاً توی قلب و روحتون نفوذ میکنه و شاید باید گفت از احساس ترس عمیق‌تر و شدیدتره. مثال واضح ترش ، شما توی فیلم های ترسناک تا نمیدونید با چی طرفید، دلهره دارید و از زمانی که اون موجود خبیث و ترسناک رو میبینید و یا باهاش آشنا می شید، دلهره ی شما تبدیل به ترس می شه. و باید گفت بهترین جنبه بازی Infliction هم همینه که ترس و دلهره رو همگام با هم پیش میبره و حسابی ضربان قلبتون رو بالا پایین می کنه !


اولش اینجوری شروع می شه که شما داخل ماشین هستید و وارد گاراژ یک خونه میشید و بازی به همین سادگی شروع میشه! ماها معمولا انتظار داریم که بازی‌های ترسناک یک موسیقی مرموز داشته باشن، ولی اینفلیکشن شما رو توی یه سکوت مطلق غرق میکنه، یه سکوت دلهره‌آور، تنها با صدای تیک تاک یک ساعت! یا هر چیز پیشبینی نشده ی دیگه ای. پس یادتون باشه حتما با هدفون بازی رو تجربه کنید . شما باید توی این خونه بزرگ بگردین و سرنخ‌ها رو جمع کنید. می پرسید چه سرنخ هایی؟ خب، اولش داستان گنگه و شما نمیدونید چه خبره، ولی هرچی در بازی پیش میرید توجهتون بیشتر به عکسهای روی دیوار که یک خانواده خوشحال و خوشبخت رو نشون میده جلب میشه و نهایتا از بین همین خاطرات شیرین گناهان گذشته‌تون رو کشف، و راهی به سمت رستگاری پیدا می‌کنید. اوه، راستی یک روح خبیث هم توی خونه همراهتونه و بعضی وقتا یهو توی صورتتون سبز میشه! تنها راه نجات‌تون توی این مواقع اینه که زیر تخت، توی کمد، یا هرجایی که دم دستتونه قایم بشید تا روح گوگولیمون تشریفشون رو ببرن.


بازی معما محوره و سرنخ‌ها و وسایلی که به مرور پیدا میکنید توی حل معماها کمکتون میکنن. در طول بازی شما با حل معماها، گوش دادن به صداها، و مدارک و شواهدی که پیدا میکنید کم کم متوجه می شوید که چی شده که سر از این خونه درآوردید و ما هم قرار نیست بیشتر از این بازی رو براتون اسپویل کنیم. پس در اولین فرصت ، یک شبی که فرداش کاری ندارید ( شاید همین دوران قرنطینه بهترین زمان باشه ) ، حداقل ۳ ساعتتون رو خالی کنید ، یک ذره خوراکی های شیرین رو کنارتون داشته باشید ، اگر جراتش رو دارید چراغها رو خاموش کنید ، هدفون رو لحاظ کنید و در آخر دکمه ی استارت رو فشار بدید ! شب خوبی رو براتون آرزو می کنیم ! یوهاها : )))




تعداد صفحات : 20

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 776
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 18
  • بازدید امروز : 62
  • باردید دیروز : 20
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 82
  • بازدید ماه : 114
  • بازدید سال : 4,928
  • بازدید کلی : 100,635